Search
Close this search box.

فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!

لوقا ۹.  وعظ و اشکار کردن ملکوت خدا

بخش اول: رسولان برای شفا و موعظه فرستاده شدند

۱. آیات (۱-۲) عیسی آنها را فراخواند و فرستاد

عیسی آن دوازده تن را گرد هم فراخواند و آنان را قدرت و اقتدار بخشید تا همه دیوها را بیرون برانند و بیماریها را شفا بخشند؛ و ایشان را فرستاد تا به پادشاهی خدا موعظه کنند و بیماران را شفا دهند.

الف. عیسی آن دوازده تن را گرد هم فراخواند: انتخاب این دوازده نفر در لوقا ۶: ۱۲-۱۶ شرح داده شده است. آنها به عنوان یک گروه برای مدتی با عیسی بودند اما اکنون او بخشی از خدمت خودش را به آنها واگذار می‌کند.

ب. آنان را قدرت و اقتدار بخشید تا همه دیوها را بیرون برانند و بیماریها را شفا بخشند: عیسی فقط آن دوازده نفر را فرا نخواند  بلکه به آنها قدرت و اقتدار داد تا کاری را که آنها را به انجامش فرا خوانده است انجام دهند. این اصل امروز هم وجود دارد: خداوند، کسانی را که فرا می ‌خواند، تجهیز می‌کند. شاید نشانه‌ های کامل این تجهیز قبل از شروع خدمت مشهود نباشد اما در طول مسیر به خوبی آشکار می‌شود.

یک. عیسی بدون اینکه به کسی قدرت و اقتدار انجام کاری را ببخشد از او نمی‌خواهد آن کار را انجام دهد.

دو. «خوانندگان باید توجه کنند: 1. لوقا به بیماری و دیوها اشاره می‌کند. بنابراین یا او اشتباه می‌کند یا دیوها و بیماری‌ ها یکی نیستند. 2. درمان اینها یکسان نیست: دیوها باید اخراج شوند و بیماریها باید شفا یابند.» (کلارک)

ج. ایشان را فرستاد تا به پادشاهی خدا موعظه کنند: موعظه را می ‌توان به سادگی «اعلام کردن» معنی کرد: «اعلام خبر پادشاهی خدا». شاگردان فرستاده شدند تا حضور پادشاهی خداوند و خصوصیات آن را اعلام کنند.

یک. گاهی اوقات خدمت وعظ آنها در فضای باز مانند گوشه خیابانها و یا بازارها انجام می ‌شد. گاهی اوقات هم فرصتی پیش می ‌آمد و آنها در کنیسه ‌ها صحبت می‌کردند. گاهی هم خدمت آنها در گروههای کوچک و یا به طور مکالمه دو نفره انجام می‌ شد.

دو. خدمت آنها به هر شکلی که ارایه می‌ شد این پیغام اساسی را در برداشت:

·      پادشاه اکنون در میان ماست. عیسی مسیح به این جهان آمده است.

·      پادشاهی او از آنچه که ما انتظار داشتیم متفاوت است.

·      ملکوت او شامل کسانی است که توبه می‌کنند و ایمان می ‌آورند.

  سه. در آن زمان برای عیسی امکان استفاده از شبکه‌ های اطلاع رسانی و اجتماعی وجود نداشت. آنها روزنامه، تلویزیون، اینترنت، و فرصت هایی که ما امروزه بهره‌ مند هستیم را نداشتند. اما با این حال عیسی موقعیتهای اطلاع رسانی را  که در دسترس بود به کار گرفت و به خوبی از آنها استفاده کرد.

د. ایشان را فرستاد تا به پادشاهی خدا موعظه کنند و بیماران را شفا دهند: عیسی شاگردان را فرستاد تا کاری بیش از اعلام پیغام کنند و با انجام کارهای مافوق طبیعی که اقتدارش را به آنها بخشیده بود، بخوبی پادشاهی خدا را اعلام کنند و همه مردم را برکت داده و بیماران را شفا دهند.

یک. قدرت و اقتدار بر دیوها و شفای بیماریها، با موعظه انجیل رابطه‌ ای حیاتی دارد. اینها با یکدیگر به پیش می ‌روند.

دو. «این بیشتر شبیه بازی با کلمات است. لوقا ذکر می‌کند که عیسی رسولان را برای موعظه پادشاهی خدا و شفای بیماران، فرستاد.» (پیت)

۳. آیات (۳-۶) مشخصه پادشاهی‌ ای که آنها موعظه می‌کردند سه چیز بود: سادگی، فوریت و صداقت.

به ایشان گفت: «هیچ چیز برای سفر بر ندارید، نه چوب دستی، نه کوله ‌بار، نه نان، نه پول و نه پیراهن اضافه. به هر خانه ‌ای که در آمدید، تا هنگام ترک آن محل در آن خانه بمانید. اگر مردم شما را نپذیرفتند، به هنگام ترک شهرشان، خاک پاهای خود را بتکانید تا شهادتی بر ضد آنها باشد.» پس به راه افتاده، از روستایی به روستای دیگر می ‌رفتند و هر جا می ‌رسیدند، بشارت می ‌دادند و بیماران را شفا می‌ بخشیدند.

الف. هیچ چیز برای سفر بر ندارید: شاگردان برای موعظه پیغام ساده خداوند نیازی به تجهیزات پیچیده نداشتند. بسیاری از این تجهیزات مانع بیانِ سادگی پیغام خدا می‌شود.

یک. در بین ربی‌ های آن زمان قانونی وجود داشت که طبق آن، کسی نمی‌توانست با چوب دستی، کفش و یا کیسه پول وارد معبد شود. زیرا برای ورود به معبد و خدمت خدا باید از هر چیزی که به کار دنیا مربوط می شد اجتناب کرد. شاگردان نیز به کاری مقدس مشغول بودند (موعظه انجیل و آوردن شفای خداوند) و نباید این طور برداشت می شد که آنها هدف دیگری به غیر از خدمت دارند.

دو. «خداوند یک بار دیگر سخنانی بسیار مشابه را به یهودیان گفته بود. در تلموت می‌ خوانیم که هیچ کس نباید با چوب دستی، کفش، کیسه پول و یا پاهای خاکی به کوه معبد نزدیک آید. این تفکر به این دلیل است که وقتی شخصی وارد معبد می‌شود، باید به طور کامل از دنیا جدا شده باشد و از هر آنچه که مربوط به داد و ستد و تجارت و معاملات دنیایی است دوری کند» (بارکلی)

سه. پیت می‌گوید یوسف فلاوی نوشته است که اسنی ها (فرقه ای از یهودیان) نیز قوانین مشابهی در مورد سبک سفر کردن و دستیابی به احتیاجات روزمره شان در حین سفر اعتقاد داشتند.  

ب. نه چوب دستی، نه کوله‌ بار، نه نان، نه پول و نه پیراهن اضافه: این حکم درمورد سفر آنها را به خداوند وابسته نگه می ‌دارد. اگر آنها توشه اضافی با خود بر نمی‌داشتند، مجبور بودند برای هر چیزی به خداوند اعتماد کنند. اگر واعظ خودش به خداوند اعتماد نداشته باشد چطور می ‌تواند به دیگران بگوید به او اعتماد داشته باشید؟

یک. «این کیسه ممنوعه ممکن است نوعی کیسه باشد که فیلسوف های دوره‌ گرد و یا متکدیان مذهبی برای گدایی با خود حمل می‌کردند.»(لیفیلد)

ج. اگر مردم شما را نپذیرفتند: کار آنها به عنوان واعظ این نبود که در درجه اول فکر مردم را عوض کنند. آنها باید به طوری متقاعد کننده این پیغام را ارایه کنند اما اگر شنوندگانشان پیغام آنها را نمی‌پذیرفتند، می‌توانستند آنجا را ترک کنند و در هنگام ترک آنجا خاک پای خودشان را بتکانند.

یک. اگر مردم یهود آن زمان مجبور می شدند به شهرهای غیر یهودی بروند، در هنگام ترک آن شهر  باید خاک پایشان را می ‌تکاندند و می گفتند: «نمی‌خواهیم هیچ چیزی از این شهر غیر یهودی را با خود ببریم.» اما در حقیقت خداوند به شاگردانش گفت اگر شهرهای یهودی پیغام شما را نپذیرفتند مانند شهرهای غیر یهودی با آنها رفتار کنید.

د. پس به راه افتاده: عیسی به آنها گفت درست چه کاری را باید انجام دهند. آنها باید هر جا می ‌رسیدند، بشارت می ‌دادند و بیماران را شفا می‌ بخشیدند. او به آنها هم ماموریت و هم قدرت و اقتدار انجام این ماموریت را بخشید.

 

3. آیات (۷-۹) اخبار خدمت عیسی به گوش هیرودیس می‌رسد.

اما خبر همه این وقایع به گوش هیرودیس حاکم رسید. هیرودیس حیران و سرگردان مانده بود، چرا که برخی می ‌گفتند عیسی همان یحیی است که از مردگان برخاسته است. برخی دیگر می ‌گفتند، ایلیا ظهور کرده، و برخی نیز می ‌گفتند یکی از پیامبران دیرین زنده شده است. اما هیرودیس گفت: «سر یحیی را من از تن جدا کردم. پس این کیست که این چیزها را درباره ‌اش می‌ شنوم؟» و می ‌کوشید عیسی را ببیند.

الف. هیرودیس حیران و سرگردان مانده بود، چرا که برخی می‌ گفتند عیسی همان یحیی است که از مردگان برخاسته است. برخی دیگر می ‌گفتند، ایلیا ظهور کرده، و برخی نیز می‌ گفتند یکی از پیامبران دیرین زنده شده است: هیچ نشانه ‌ای مبنی بر اینکه هیرودیس (هیرود آنتیپاس، پسر هیرودیس کبیر) شخصی بود با علایق روحانی و صادقانه بود وجود ندارد. اما با این حال به عیسی به عنوان یک شخص مشهور، معجزه‌ گر و شاید یک رقیب علاقمند بود. هیرودیس همه تصورات معروف درمورد عیسی را به دقت گوش می ‌داد (لوقا ۹: ۱۹).

یک. برخی تصور می‌کردند عیسی مانند یحیای تعمید دهنده، یک پیشوای ملی برای توبه است. برخی فکر می‌کردند عیسی یک معجزه‌ گر معروف مانند ایلیا است (بازگشت او قبل از آمدن مسیح در ملاکی ۴: ۵-۶ وعده داده شده است.) برخی فکر می‌کردند عیسی یکی از پیامبران دیرین است، کسی که موسی آمدن او را وعده داده است (تثنیه ۱۸: ۱۵-۱۹)

دو. شایعات و باورهای مختلف درمورد عیسی باعث حیرت هیرودیس شده بود. به خصوص این که او برای قتل یحیای تعمید دهنده، عذاب وجدان داشت. وجدان ناراحت، سرگردانی و گیجی را با خود به همراه می ‌آورد.

ب. برخی می گفتند عیسی همان یحیی است که از مردگان برخاسته است: آخرین باری که لوقا درمورد یحیی نوشت، او در زندان بود و می ‌خواست مطمئن شود که در حقیقت عیسی همان مسیح است (لوقا ۷: ۱۸-۲۳). اکنون می‌‌‌‌دانیم که هیرودیس او را در زندان اعدام کرد. زیرا یحیی او را به خاطر گناهش با همسر برادرش سرزنش کرده بود (متی ۱: ۱۲-۱۴).

ج.  می ‌کوشید عیسی را ببیند: هیرودیس می ‌خواست عیسی را ببیند اما نه به عنوان یک جوینده سر سپرده. او هم می ‌خواست حس کنجکاوی بیهوده ‌اش را ارضا کند و هم می‌خواست همان کاری را با او انجام دهد که با پسر عمویش یعنی یحیی انجام داد. لوقا اشاره می‌کند که این امر، خطرات خدمت عیسی را افزایش می ‌داد.

یک. لوقا در اینجا دومین اشاره به هیرودیس را ثبت می‌کند. کمی جلوتر می‌ خوانیم که به عیسی گفته می‌شود هیرودیس می‌خواهد او را بکشد و او در پاسخ می‌گوید: «بروید و به آن روباه بگویید: امروز و فردا دیوها را بیرون می ‌کنم و مردم را شفا می ‌دهم، و در روز سوم کار خود را به کمال خواهم رساند.» (لوقا ۱۳: ۳۲)

دو. لوقا همچنین به ما می‌گوید عیسی سرانجام  در صبح روز مصلوب شدنش با هیرودیس ملاقات کرد. هیرودیس در آن زمان در اورشلیم بود و وقتی شنید پیلاطس عیسی را نزد او می ‌فرستد، بسیار خوشحال و هیجان زده شد. هیرودیس می ‌خواست عیسی برای او یک معجزه انجام دهد. اما عیسی هیچ معجزه ‌ای برای او انجام نداد و در برابر سوالات بسیار او، هیچ سخنی به زبان نیاورد. سپس هیرودیس به عیسی اهانت می‌کند و با ردای بنفش او را مسخره می‌کند و سپس او را نزد پیلاطس  باز می فرستد.

۴. آیه (۱۰) بازگشت رسولان عیسی

چون رسولان بازگشتند، هر آنچه کرده بودند به عیسی باز گفتند. آنگاه آنان را با خود به شهری به نام بیت صیدا برد تا در آنجا تنها باشند.

الف. چون رسولان: وقتی آنها در لوقا ۹: ۱ عیسی را ترک کردند، شاگردان خوانده شدند که یعنی یاد گیرنده. آنها وقتی بعد از انجام ماموریت موعظه برگشتند، رسولان خوانده شدند. یعنی آنانی که با اقتدار و یک پیغام فرستاده شدند. آنها با اطمینان هنوز شاگردان عیسی بودند اما بعد از انجام این ماموریت، درک خیلی بهتری از اقتدار و پیغامشان بدست آورده بودند.

ب. هر آنچه کرده بودند به عیسی باز گفتند: عیسی می‌خواست بداند آنها چطور ماموریتشان را انجام داده ‌اند. برای عیسی نتایج و چگونگی کاری که برای او انجام می ‌دهیم مهم است.

ج. آنگاه آنان را با خود به شهری به نام بیت صیدا برد تا در آنجا تنها باشند: عیسی این کار را انجام داد تا آنانی را که کار او را انجام داده بودند برکت دهد و خدمت کند. عیسی علاقه خاصی به برکت دادن و خدمت آنانی دارد که او را خدمت می‌کنند.

 

بخش دوم: خوراک دادن به پنج هزار تن

۱. آیه (۱۱)  عیسی جمعیت بزرگی را خدمت می‌کند.

اما بسیاری این را دریافتند و از پی ایشان روانه شدند. عیسی نیز آنان را پذیرفت و با ایشان از پادشاهی خدا سخن گفت و کسانی که نیاز به درمان داشتند، شفا بخشید.

الف. اما بسیاری این را دریافتند و از پی ایشان روانه شدند: بعد از اینکه شاگردان از انجام خدمت برای عیسی بازگشتند، عیسی آنها را با خود به بیت صیدا برد تا آنها را برکت دهد و به آنها خدمت کند. آنها نمی‌توانستند برای مدتی طولانی از جمعیت دور بمانند. مردم وقتی فهمیدند آنها در بیت صیدا به سر می‌برند از پی ایشان روانه شدند.

ب. عیسی نیز آنان را پذیرفت و با ایشان از پادشاهی خدا سخن گفت و کسانی که نیاز به درمان داشتند، شفا بخشید: عیسی جمعیت نیازمند و جستجوگری که به دنبالش آمده بودند را از سه طریق خدمت کرد:

·      آنان را پذیرفت: اینجا درباره طرز برخورد عیسی گفته شده است. او از مردم فرار نکرد و یا به آنها نگفت که از آنجا بروند. او آنان را پذیرفت.

·      با ایشان از پادشاهی خدا سخن گفت: اینجا درباره تعلیم عیسی گفته شده است. از آن جایی که تعلیم در کار او امری بسیار مهم بود، پس او شروع به اعلام پیغامش به آن جمعیت کرد.

·      شفا بخشید: عیسی فقط به آنها دستورالعملهای روحانی نداد بلکه با قوت روحانی، کارهایی نیکو در میان ایشان به انجام رسانید.

۲. آیات (۱۲-۱۵)  عیسی شاگردان را برای تامین نیاز مردم به چالش می‌ کشد.

نزدیک غروب، آن دوازده تن نزدش آمدند و گفتند: «جماعت را مرخص فرما تا به روستاها و مزارع اطراف بروند و خوراک و سرپناهی بیایند، چرا که اینجا مکانی دورافتاده است.» عیسی در جواب گفت: «شما خود به ایشان خوراک دهید.» گفتند: «ما جز پنج نان و دو ماهی چیزی نداریم، مگر اینکه برویم و برای همه این مردم خوراک بخریم.» در آنجا حدود پنج هزار مرد بودند. عیسی به شاگردان خود فرمود: «مردم را در گروههای پنجاه نفری بنشانید.» شاگردان چنین کردند و همه را نشاندند.

الف. جماعت را مرخص فرما: بعد از یک روز طولانی (نزدیک غروب) حضور جمعیت برای شاگردان، باعث سختی و مزاحمت شده بود. آنها به همراه عیسی به بیت صیدا آمده بودند تا از مردم دور باشند نه اینکه آنها را خدمت کنند.

یک.  در حقیقت، عادلانه نیست شاگردان را به دلیل درخواست آنها مبنی بر مرخص کردن مردم، سرزنش کرد. شاید آنها متقاعد نشده بودند که عیسی می ‌تواند و یا می‌خواهد به طرز معجزه‌ آسایی به مردم خوراک دهد. آنها فکر می‌کردند با مرخص کردن مردم برای تهیه خوراک و سر پناه،  کار نیکویی برای آنها انجام می‌دهند.

ب. شما خود به ایشان خوراک دهید: این درخواست برای شاگردان بسیار عجیب و حتی شوک برانگیز بود. آنها هیچگونه امکانات و منبعی برای خوراک دادن حتی به بخش کوچکی از این جمعیت نداشتند. عیسی با این سخن، ایمان و شفقت آنها را به چالش کشید.

یک. هم عیسی و هم شاگردان از بزرگی جمعیت و از نیاز آنها آگاهی داشتند. اما عیسی دلش بر حال ایشان به رحم آمد (متی ۱۴: ۱۴) و آگاهی ‌اش نسبت به قدرت خدا او را برای خوراک دادن به آن جمعیت سوق داد.

 

·      مردم گرسنه هستند و کافران و افراد بی دین سعی دارند آنها را متقاعد کنند که آنها گرسنه نیستند.

·      مردم گرسنه هستند و مذهبیون پوچ، به آنها مراسم و کلام پوچی را عرضه می‌کنند که نمی‌تواند آنها را خشنود سازد.

·      مردم گرسنه هستند و مذهبیون، به آنها ویدیو، نور پردازی خاص و موسیقی های پیشرفته می دهند.

·      مردم گرسنه هستند و بازیگران برای آنها بازی سریع و پر سر و صدایی اجرا می‌کنند. این اجرا آنقدر بلند و سریع است که به مردم فرصت فکر کردن نمی‌دهد.

·      مردم گرسنه هستند و عیسی نان حیات است.

ج. مردم را در گروههای پنجاه نفری بنشانید: عیسی می‌خواست این کار را با نظم خاص و روشی سازماندهی شده انجام دهد. او همچنین می ‌خواست مردم از خوراک لذت ببرند. این حکم نشان می‌دهد که معجزه عیسی فقط برای پر کردن شکم مردم نبود زیرا اگر هدف فقط رفع گرسنگی بود، این کار ایستاده هم قابل اجرا بود. تصور این بود که با انجام این کار فضایی مانند ضیافت برای لذت بردن از خوراک ایجاد شود.

یک. تقسیم کردن مردم به گروههای پنجاه نفری، این امکان شمارش آسانتر جمعیت را فراهم می‌کرد و آمار دقیق تری ارایه می داد.

۳. آیات (۱۶-۱۷) جمعیت خوردند و سیر شدند.

آنگاه پنج نان و دو ماهی را برگرفت، و به آسمان نگریست و برکت داده، آنها را پاره کرد و به شاگردان داد تا پیش مردم بگذارند. پس همه خوردند و سیر شدند و دوازده سبد نیز از تکه ‌های برجای مانده بر گرفتند.

الف. آنگاه پنج نان و دو ماهی را برگرفت: عیسی آن غذای کمی که داشتند را برداشت (در لوقا ۹: ۱۳ برای اولین بار به آن اشاره شده است) و شکرگزاری کرد. ممکن است فکر کنیم این مقدار غذا، برای خوراک دادن به چنین جمعیت عظیمی بسیار ناچیز است اما عیسی از هرآنچه که در دست داشت، استفاده کرد.

یک. یوحنا در گزارش خود (یوحنا ۶: ۸-۹) می‌گوید که این پنج نان و دو ماهی را پسر جوانی برای شاگردان آورد. حتی این مقدار غذای اندک هم از یک پسر جوان که برای خوراک خودش آورده بود، قرض گرفته شد.

دو. در دوم پادشاهان ۴: ۴۲-۴۴ ایلیا با تعدادی نان جو و مقداری خوشه گندم، یکصد مرد را خوراک داد و حتی مقداری هم زیاد آمد. خوراک دادن به پنج هزار نفر نشان می‌دهد عیسی از ایلیا و موسی بزرگتر است (موسی نیز در بیابان جمعیت بزرگی را خوراک داد).

ب. به آسمان نگریست و برکت داده، آنها را پاره کرد: وقتی که عیسی قبل از غذا، دعای برکت را خواند به منظور این نیست که او برای برکت غذا دعا کرد. بلکه  او از خدا برای فراهم کردن غذا تشکر کرد. مفهوم دعای قبل از غذا برکت دادن غذا نیست بلکه مبارک خواندن  و شکرگزاری خداست برای این که ما را با خوراک برکت می‌دهد.

یک. با وجود اینکه آن غذا بسیار ناچیز بود اما عیسی، خدای پدر را برای اینکه آن غذا را فراهم کرده است، مبارک خواند. دعای او شبیه دعای یهودیان قبل از غذا بود. «مبارک هستی تو ای یهوه، خدای ما، پادشاه جهانیان که از زمین برای ما نان فراهم می ‌کنی.»

ج. آنها را پاره کرد و به شاگردان داد تا پیش مردم بگذارند: این معجزه عیسی، نشان دهنده اقتدار کامل او بر کل آفرینش است. اما با این حال، او این معجزه را از طریق شاگردانش انجام داد. او می‌توانست خودش مستقیم این کار را انجام دهد. اما او می‌خواست از شاگردان استفاده کند.

یک. هیچ کس نمی‌داند این نان دقیقا از کجا آمد. عیسی نشان داد خداوند می ‌تواند می‌ تواند نیازهای ما را از منابع نا دیدنی و یا از روشهایی که انتظارش را نداریم، فراهم کند. ایمان داشتن در زمانی که می ‌توانیم کارهای خدا را پیش بینی کنیم و می‌ دانیم خدا از چه طریقی عمل می‌کند، آسان است اما اغلب اوقات، روشهای خداوند غیرقابل پیش بینی و غیرقابل درک است.

د. پس همه خوردند و سیر شدند: عیسی معجزه ‌وار آن پنج نان و دو ماهی را برای خوراک دادن به بیش از پنج هزار نفر تکثیر کرد. در حقیقت این معجزه بوسیله دستان عیسی رخ داد نه دستان شاگردان. زیرا آنها فقط خوراکی که عیسی با معجزه فراهم کرده بود، بین مردم تقسیم کردند.

یک.  اگر کسی در میان آن جمعیت گرسنه مانده باشد، به طور حتم خودش از پذیرفتن نان، خودداری کرده است و یا رسولان نان را بین همه جمعیت تقسیم نکردند. والا عیسی برای هر کسی به فراوانی فراهم کرده بود.

دو. باید اطمینان داشته باشیم که عیسی می ‌تواند برای ما نیز تدارک ببیند (حتی از طریق معجزه). زیرا نیازهای ما برای او مانند مسیحیان اولیه، مهم و با ارزش هستند. تصاویر نان و ماهی، بر روی دیوارهای مقبره ‌ها و دیگر مکانهای هنری مسیحیان اولیه، بسیار دیده می‌شود.

سه. شاید چیزهای ناچیزی برای تقدیم به دیگران داشته باشیم اما وقتی آنها را در دستان عیسی قرار می ‌دهیم، او می ‌تواند کارهای بزرگی با هدایا و توانایی‌ های ما برای بهتر کردن زندگی‌ های دیگران انجام دهد.

چهار. «به طرز چشمگیری، این معجزه خوراک دادن، نمونه برجسته ‌ای از روشی است که بوسیله آن، نیازهای بشری آنانی که عیسی را خدمت می‌کنند، فراهم می‌شود. وظیفه آنان این است که هر آنچه دارند را به او تسلیم کنند و از او اطاعت کنند، مهم نیست چقدر حکمت و دانش دنیوی این روش را زیر سوال ببرد.» (مورگان)

بخش سوم: پادشاهی و صلیب

۱. آیات (۱۸-۲۰) درک پطرس درباره عیسی

روزی عیسی در خلوت دعا می‌کرد و تنها شاگردانش با او بودند. از ایشان پرسید: «مردم می ‌گویند من که هستم؟» پاسخ دادند: «برخی می‌ گویند یحیای تعمید دهنده هستی، برخی دیگر می ‌گویند ایلیایی، و برخی نیز تو را یکی از پیامبران کهن می‌ دانند که زنده شده است.» از ایشان پرسید: «شما چه؟ شما مرا که می‌ دانید؟» پطرس پاسخ داد: «مسیح خداوند.»

الف. روزی عیسی در خلوت دعا می‌کرد و تنها شاگردانش با او بودند: این صحنه با دعای عیسی شروع می‌شود و سپس شاگردانش به او ملحق می‌شوند. در حقیقت نمی‌دانیم که شاگردان در دعا با او بودند و یا اینکه آنها زمان دعای عیسی را قطع کردند. وقتی عیسی دعایش به پایان رسید، از شاگردان پرسید: مردم می ‌گویند من که هستم؟

یک. عیسی این سوال را از آن جهت نپرسید که جواب آن را نمی‌دانست و می خواست از شاگردانش کسب اطلاعات کند. بلکه به این دلیل این سوال را  پرسید که می‌خواست از آن استفاده کرده و سوال مهم دیگری را مطرح کند.

دو. به عقیده مورگان، شاگردان مزاحم زمان دعای عیسی شده بودند. «مطالعه دقیق روایتهای انجیل، ما را به سمت این نتیجه ‌گیری سوق می‌دهد که خداوند ما هرگز با شاگردانش دعا نکرد. او اغلب آنها را برای دعا ترک می‌کرد. وقتی در جمع آنها دعا می‌کرد، در دعا با آنها یکی نمی ‌شد بلکه از آنها جدا بود. زیرا دعای او در سطح متفاوتی بود.» (مورگان)

ب. برخی می‌ گویند یحیای تعمید دهنده هستی، برخی دیگر می‌ گویند ایلیایی، و برخی نیز تو را یکی از پیامبران کهن می ‌دانند که زنده شده است: افرادی که فکر می‌کردند عیسی، یحیای تعمید دهنده است، درباره او چیز زیادی نمی‌دانستند. زیرا او و یحیی در یک زمان می‌ زیستند. یحیی و ایلیا، اصلاح گران ملی بودند که در برابر رهبران فاسد زمان خودشان ایستادند و شاید شجاعت و عدالت آنها باعث شده بود که عیسی را به آنها ربط دهند.

یک. شاید مردم با تصور اینکه عیسی همان یحیی یا ایلیا است، به امید یک نجات دهنده سیاسی بودند؛ کسی که بتواند قدرتهای فاسد سرکوب گر ضد اسراییل را در هم شکند.

ج. شما چه؟ شما مرا که می ‌دانید؟ خوب بود که شاگردان تفکرات مردم را درمورد عیسی می‌دانستند. اما عیسی باید از تک تک آنها می پرسید که آنها در موردش چه اعتقادی داشتند.

یک. عیسی مطمئن بود نظر شاگردان درباره او با مردم متفاوت است. آنها دیدگاه مرسوم و نظر متعارف مردم دیگر را نداشتند. آنها باید می‌دانستند عیسی کیست.

دو. هر کسی که در مورد عیسی می‌ شنود، با این سوال مواجه می‌شود؛ و این ما هستیم که با این سوال قضاوت می شویم نه مسیح. در حقیقت ما هر روز با ایمان و کاری که انجام می‌ دهیم به این سوال پاسخ می ‌دهیم. اگر واقعا باور داشته باشیم عیسی همان کسی است که خودش گفته، حتما بر نوعی که زندگی می کنیم اثر خواهد گذاشت.

د. مسیح خداوند: پطرس بهتر از دیگران عیسی را می‌ شناخت. او می‌دانست عیسی، مسیح خداوند است. مسیح خداوند، نجات دهنده‌‌‌ای که در عهد عتیق وعده داده شد است. مسیح موعودی که ذات الهی دارد نه ذاتی که مردم می‌خواستند داشته باشد.

۲. آیات (۲۱-۲۲) عیسی درباره مأموریت خود سخن می‌گوید.

سپس عیسی ایشان را منع کرد و دستور داد این را به کسی نگویند، و گفت: «می ‌باید پسر انسان رنج بسیار کشد و مشایخ و سران کاهنان و علمای دین ردش کنند و کشته شود و در روز سوم برخیزد.»

الف. عیسی ایشان را منع کرد و دستور داد این را به کسی نگویند: عیسی از اینکه شاگردانش در حال درک حقیقت ذات او بودند خوشحال شد. اما هنوز نمی‌خواست عموم مردم تا زمان مقرر از هویت واقعی اش آگاه شوند. مردم هنوز نمی‌توانستند درک کنند که عیسی در حقیقت همان مسیح است و باید رنج بِکشد (شاگردان باید زودتر این حقیقت را در می‌یافتند.)

یک. «آنها قبل از اینکه بتوانند در مورد ذات حقیقی عیسی آموزش دهند، خودشان باید این موضوع را درک می‌کردند.» (بارکلی)

ب. می‌ باید پسر انسان رنج بسیار کشد: عیسی بعد از شنیدن نظرات مردم درباره خودش، به آنها گفت که او در حقیقت برای چه آمده است: رنج کشد، ردش کنند، کشته شود و در روز سوم برخیزد. این چیزی نبود که مردم و حتی شاگردان انتظارش را داشتند.

یک. این یک شوک غیرقابل باور برای کسانی بود که منتظر یک مسیح سیاسی و ملی بودند. این موضوع را می ‌توان این طور تصور کرد که یک نامزد ریاست جهموری در پایان کمپین خودش اعلام کند که به واشنگتن می‌رود اما در آنجا او را رد می‌کنند و بعد کشته می‌شود.

ج. می‌ باید رنج بسیار کشد: کلمه مهمی که در این جمله به کار رفته «می‌باید» است. این فقط یک نقشه، تصور و یا پیشگویی نبود. بلکه تحقق نقشه‌ ای بود که قبل از شروع جهان برای نجات انسان طرح ریزی شد. (اول پطرس ۱: ۲۰، مکاشفه ۱۳: ۸).

د. و در روز سوم برخیزد: قیام مسیح، به اندازه دیگر جنبه‌ های عذابش می ‌باید انجام می‌ شد؛ عیسی باید از میان مردگان بر می خواست.

۳. آیه (۲۳) عیسی همه کسانی را که می ‌خواهند از پیروی کنند و اراده او را به جا آورند، فرا می ‌خواند.

سپس به همه فرمود: «اگر کسی بخواهد مرا پیروی کند، باید خود را انکار کرده، هر روز صلیب خویش را برگیرد و از پی من بیاید.»

الف. سپس به همه فرمود: شنیدن اینکه عیسی باید رنج بِکشد، رد شود و بر روی صلیب بمیرد، برای شاگردان به اندازه کافی ناخوشایند بود و حالا او به آنان می‌گوید که آنها نیز باید همین کار را انجام دهند، یا حداقل سعی کنند انجام دهند.

ب. باید خود را انکار کرده، هر روز صلیب خویش را برگیرد و از پی من بیاید: هنگامی که عیسی این سخنان را بیان می‌کرد، همه افراد می‌دانستند منظور او چیست. در دنیای روم باستان، قبل از اینکه کسی بر روی صلیب بمیرد، باید صلیبش (یا حداقل تیرک افقی آن) را تا محل اعدام حمل کند.

یک. هنگامی که رومیها یک مجرم را مصلوب می‌کردند، فقط او را به صلیب نمی ‌آویختند بلکه اول صلیب را به او می ‌آویختند.

دو. حمل کردن صلیب همیشه به مرگ بر روی صلیب می ‌انجامید. هیچ کس برای تفریح صلیب حمل نمی‌کرد. شنوندگان عیسی نیاز نداشتند که درباره صلیب به آنها توضیح داده شود. آنها می‌دانستند صلیب، وسیله بی امان شکنجه، مرگ و تحقیر بود. اگر کسی صلیبش را بر می‌داشت، هرگز بر نمی‌گشت. این یک سفر یکطرفه و بی ‌بازگشت بود.

سه. در زندگی واقعی در روم باستان، هیچ کس داوطلبانه صلیبی بر نمی‌داشت. بلکه صلیبها به مردم تحمیل می ‌شدند و این عملی به طور کامل خارج از اراده و خواست آنها بود. عیسی می‌گوید آنانی که می‌ خواهند او را پیروی کنند باید داوطلبانه صلیب خود را بردارند.

چهار. این امر بدان معنی نیست که ما می‌ توانیم به عنوان پیروان عیسی روش زندگی مرگ باری را انتخاب کنیم که منجر به مرگ شود. بلکه به این معناست که وقتی شرایط ناخواسته وارد زندگی ما شدند، ما با انتخاب خود به عنوان مرگ روزانه برای جلال خدا این شرایط را تحمل کنیم.

ج. باید خود را انکار کرده، هر روز صلیب خویش را برگیرد: انکار کردن خویش به معنی حمل صلیب است. هر دو عبارت یک مفهوم را می ‌رساند. صلیب هرگز برای ارتقا و تأیید شخص نیست. کسی که صلیب حمل می‌کرد، می‌دانست نمی‌تواند خودش را نجات دهد و تقدیر آن خود مرگ است.

یک. انکار خویشتن به معنی زندگی کردن برای دیگران است. عیسی تنها کسی بود که به طور کامل با این روش زندگی کرد و ما نیز باید از پس قدم ‌های او پیش رویم.

د. هر روز صلیب خویش را برگیرد: عیسی با اضافه کردن کلمه «هر روز»  به طور روحانی این جمله را کاملاً توضیح داد. هیچ کس نمی‌تواند به طور لغوی و جسمانی هر روز مصلوب شود. ولی می‌ تواند هر روز همان دیدگاهی که عیسی داشت را داشته باشد.

یک. این موضوع، ساده ‌ترین شیوه پیروی از عیسی است. او صلیب خود را حمل کرد. بنابراین پیروانش نیز باید صلیب خود را حمل کنند. او به سمت مرگ قدم برداشت. پس آنانی که می‌ خواهند او را پیروی کنند، باید همین طریق را پیش بگیرند.

۴. آیات (۲۴-۲۷)‌ چرا باید صلیب مان را بر داریم و او را پیروی کنیم.

زیرا هر که بخواهد جان خود را نجات دهد، آن را از دست خواهد داد؛ اما هر که بخاطر من جانش را از دست بدهد، آن را نجات خواهد داد. انسان را چه سود که تمامی دنیا را ببرد، اما جان خویش را ببازد یا آن را تلف کند. زیرا هر که از من و سخنانم شرم داشته باشد، پسر انسان نیز آنگاه که در جلال خود و جلال پدر و فرشتگان مقدس آید، از او شرم خواهد  داشت. به راستی به شما می ‌گویم، برخی اینجا ایستاده ‌اند که تا پادشاهی خدا را نبینند، طعم مرگ را نخواهند چشید.»

الف.  زیرا هر که بخواهد جان خود را نجات دهد، آن را از دست خواهد داد؛ اما هر که به خاطر من جانش را از دست بدهد، آن را نجات خواهد داد: ما باید عیسی را از این روش دنبال کنیم. زیرا این تنها روشی است که می توانیم زندگی همیشگی را بدست آوریم. شاید این گفته عجیب به نظر بیاید، «تو نمی‌توانی برای همیشه زندگی کنی مگر آنکه با عیسی به سمت مرگ قدم برداری.» اما حقیقت دارد. بدون مرگ، نمی‌توان رستاخیز داشت.

یک. وعده زندگی پس از مرگ، یک وعده محکم و قابل اعتماد است. اگر زندگی پس از مرگی وجود نداشت. آنگاه این سخن عیسی کاملا بی معنی بود و هیچ پاداشی برای مرگ و زندگی فداکارانه وجود نداشت.

دو. وقتی یک دانه را می‌ کاریم با وجود اینکه به نظر می‌آید آن دانه مرده را به خاک سپردیم. اما در حقیقت با کاشتن، آن را از دست نمی‌دهیم بلکه آن را آزاد می ‌کنیم تا به چیزی که همیشه سعی داشته، تبدیل شود.

ب. انسان را چه سود که تمامی دنیا را ببرد: اجتناب از قدم زدن با عیسی به سمت مرگ به معنی به دست آوردن تمامی دنیا  و در نهایت از دست دادن همه چیز است.

یک. عیسی خود نیز فرصت به دست آوردن تمامی دنیا را داشت اگر شیطان را پرستش می  کرد (لوقا ۴: ۵-۸). اما در عوض با اطاعت، حیات و پیروزی را بدست آورد.

دو.  جالب است بدانیم کسانی که با این روش در حضور عیسی زندگی می‌کنند، افرادی به راستی شاد هستند. اگر ما تمامی زندگی‌ مان را تسلیم عیسی کنیم و برای خودمان زندگی نکنیم، زندگی‌ مان را از دست نخواهیم داد بلکه به آن اضافه خواهیم کرد.

ج.  زیرا هر که از من و سخنانم شرم داشته باشد، پسر انسان نیز آنگاه که در جلال خود و جلال پدر و فرشتگان مقدس آید، از او شرم خواهد داشت: قدم برداشتن به سمت مرگ با عیسی، به هیچ وجه کار آسانی نیست. این کار به این معناست که خودمان را با کسی شریک می کنیم که تحقیر و شکنجه شد. اما اگر از او شرم داشته باشیم او نیز از ما شرم خواهد داشت.

یک. این یک دعوت جدی برای سرسپردگی به عیسی است، او می‌خواست بداند که آیا ما از او و کلامش شرم داریم یا اینکه او را می‌پذیریم. اگر عیسی، خدا نبود، این خواندگی، دعوت به بت پرستی بود اما از آن جایی که عیسی، خداست، این خواندگی یک دعوت به پرستش است.

دو. از من و سخنانم شرم داشته باشد: جای تعجب ندارد که برخی از عیسی در مدت زمان خدمتش بر روی زمین شرمسار بودند و این که امروزه کسی از او شرم داشته باشد بسیار تعجب برانگیز است.  

·      عیسی محبت فداکارانه‌ اش در جلال را آشکار کرد.

·      عیسی، قدرت رستاخیزش در جلال را آشکار کرد.

·      عیسی، به آسمان صعود کرد و تکریم شد.

·      عیسی، از آسمان برای قومش دعا می‌کند و آنها را محبت می‌کند.

  چه کسی می ‌تواند از چنین چیزی شرم داشته باشد؟

سه. با این وجود، برخی از او شرم دارند. شخصی که شرم دارد، باور دارد. ما نمی‌توانیم از چیزی شرم داشته باشیم اما آن را باور نداشته باشیم.  آن شخص باور دارد اما نسبت به باور خود احساس رضایت و اعتماد ندارد.

 

·      شرم داشتن به این معنی است که شخص نمی‌خواهد در جمع با آن چیز دیده شود.

·      شرم داشتن به این معنی است که شخص نمی‌خواهد درباره آن چیز صحبت کند.

·      شرم داشتن به این معنی است که شخص از رویارویی با آن شخص تا جای ممکن دوری می‌کند.

چهار.  برخی به خاطر ترس است که شرم دارند و برخی دیگر به دلیل فشار اجتماعی و برخی هم به دلیل غرور فرهنگی و یا طرز فکر نادرست. چنین شرمی  در واقع پدیده ‌ای عجیب است.

د. براستی به شما می ‌گویم، برخی اینجا ایستاده ‌اند که تا پادشاهی خدا را نبینند، طعم مرگ را نخواهند چشید: بعد از این دعوت سخت به پیروی عیسی در مرگ، حالا او وعده بزرگ جلال را می‌دهد (تا پادشاهی خدا را نبیند). عیسی می ‌خواست آنها بدانند که پیروی از او فقط رنج و مرگ نیست و همه چی با مرگ پایان نمی ‌پذیرد.

 

 

بخش چهارم:‌ دگرگونی سیما

۱. آیات (۲۸-۲۹)  سیمای عیسی در برابر دیدگان پطرس، یوحنا و یعقوب دگرگون می‌شود.

حدود هشت روز پس از این سخنان، عیسی، پطرس و یوحنا و یعقوب را برگرفت و برفراز کوهی رفت تا دعا کند. در همان حال که دعا می‌کرد، نمود چهره ‌اش تغییر کرد و جامه ‌اش سفید و نورانی شد.

الف. عیسی، پطرس و یوحنا و یعقوب را برگرفت و برفراز کوهی رفت تا دعا کند: چیزی که با ملاقات برای دعا در بالای کوه شروع شد به سرعت به درخشش جلال او تبدیل شد و در حالی که عیسی مشغول دعا بود صورت او در برابر دیدگان شاگرانش دگرگون شد.

یک. «اگرچه لوقا، نام این کوه را ذکر نمی‌کند، برخی معتقدند که این اتفاق بر روی کوه تابور رخ داد. این کوه در غرب دریای جلیل واقع شده است. برخی دیگر هم معتقدند این اتفاق بر روی کوه هرمون واقع در شمال قیصریه فیلیپی، جایی که اعتراف پطرس در آنجا انجام شد، رخ داد.» (پیت)

ب. نمودِ چهره اش تغییر کرد: لوقا بعد از اینکه با دقت صحنه دعای عیسی را توصیف می‌کند، توضیح می‌دهد که چه اتفاقی برای او افتاد. چهره او به گونه ‌ای تغییر کرد که آن را با کلمه «گرگونی» بیان می‌کند.

یک. سفید و نورانی: به معنی «برق زدن و درخشیدن مانند رعد و برق» است. همه ظاهر عیسی با نوری شفاف و درخشان دگرگون شد.

دو. متی می‌گوید صورت عیسی مانند خورشید می‌ درخشید (متی ۱۷: ۲) متی و مرقس نیز برای توصیف این اتفاق از کلمه «دگرگونی» استفاده می‌کنند. در این زمان کوتاه، ظاهر عیسی بیشتر شبیه پادشاه جلال بود و نه انسان خاکی.

سه. این یک معجزه جدید نبود بلکه یک توقف موقتی در معجزه جاری بود. معجزه حقیقی، عیسی بود که بیشتر اوقات می‌توانست از ظهور جلالش ممانعت کند.

ج. نمود چهره‌ اش تغییر کرد: این اتفاق در این نقطه از خدمت عیسی بسیار مهم بود زیرا او به شاگردان گفته بود که راه صلیب را خواهد رفت و آنها نیز باید به طور معنوی از او پیروی کنند. بعد از چنین اظهار به ظاهر شکست خورده‌ای، ممکن بود آنها اعتماد شان به عیسی را از دست بدهند. اما این درخشش و دگرگونی سیمای عیسی، جلال او را به عنوان پادشاه ملکوت خداوند نشان داد.

یک. اگر شاگردان گوش شنوا داشتند، این واقعه می‌توانست اطمینان زیادی به آنها بدهد.  عیسی می ‌داند چه می‌کند. او وعده داد که رنج خواهد کشید، خواهد مُرد و دوباره از مردگان برخواهد خواست. اما با وجود همه اینها او هنوز پادشاه جلال است.

دو. عیسی در عمل نشان داد که حمل کنندگان صلیب، دریافت کنندگان جلال خداوند خواهند بود. صلب پایان کار نیست؛ بلکه پایان، جلال خداوند است.

۲. آیات (۳۰-۳۱) ظهور موسی و ایلیا در کنار مسیح

ناگاه دو مرد، موسی و ایلیا، پدیدار گشته با او به گفتگو پرداختند. آنان در جلال ظاهر شده بودند و درباره خروج عیسی سخن می‌ گفتند که می‌بایست به ‌زودی در اورشلیم رخ دهد.

الف. آگاه دو مرد، موسی و ایلیا، پدیدار گشته با او به گفتگو پرداختند: عیسی در ظهور این جلال تنها نبود. دو مرد با او ظاهر شدند که شاگردان خیلی زود آنها را شناختند.

یک. شاگردان خیلی زود آن دو مردی را که ظاهر شده بودند بدون هیچ معارفه‌ ای، شناختند. این امر نشان می‌دهد که ایمانداران در ملکوت می‌توانند یکدیگر را بشناسند و نیازی به معرفی و یا برچسب نام نخواهند داشت.

دو. به نظر می‌رسد آنها گفتگوی خوب و دلپذیری با یکدیگر داشتند. «شاید این دگرگونی سیما، نمونه ‌ای از جلالی بود که قرار بود حضرت آدم و همه نسل او در آسمان داشته باشیم، نه اینکه به دلیل گناه صاحب مرگ شویم.» (مایر)

ب. آنان ( موسی و ایلیا)‌ در جلال ظاهر شده بودند: جای تعجب است که چرا فقط این دو نفر از عهد عتیق ظاهر شدند و چرا اشخاص دیگر ظاهر نشدند؟ چرا ابراهیم، داوود، یوشع، یوسف و یا دانیال ظاهر نشدند؟ چرا موسی و ایلیا؟

یک. شاید به این دلیل است که موسی و ایلیا نمایانگر کسانی هستند که به حضور خدا برده شدند (یهودا 9، دوم پادشاهان ۲: ۱۱). موسی نماد کسانی است که بعد از مرگ به جلال خدا وارد می‌شوند و ایلیا نماد کسانی که بدون مرگ به آسمان برده می‌شوند (اول تسالونیکیان ۴: ۱۳-۱۸).

دو. همچنین می‌ توان گفت آنها نماد شریعت (موسی) و پیامبران (ایلیا) هستند. نتایج آنچه که در عهد جدید آشکار شده بود برای ملاقات به عیسی بر روی این کوه آمدند.

سه. موسی و ایلیا با در پیشگویی نیز در کنار هم ظاهر شدند زیرا به نظر می‌رسد آنها شاهدان مکاشفه ۱۱: ۳-۱۳ هستند.

ج. و درباره خروج عیسی سخن می‌ گفتند که می‌بایست به‌ زودی در اورشلیم رخ دهد: از بین همه چیزهایی که آنها می‌توانستند در موردش با یکدیگر صحبت کنند، این موضوع را انتخاب کردند. به نظر می‌رسد موسی و ایلیا علاقمند به انجام رسیدن نقشه خدا از طریق عیسی، بودند. آنها درمورد چیزی که به زودی در اورشلیم رخ خواهد داد، گفتگو کردند.

یک. می‌ توانیم تصور کنیم که موسی و ایلیا از عیسی می‌پرسند: «آیا واقعا می‌ خواهی این کار را انجام دهی؟» ممکن است موسی گفته باشد: «من به خدا پیشنهاد دادم که من را به جای قوم ام قضاوت کند اما خداوند قبول نکرد.  آیا می توانی این را تحمل کنی». شاید ایلیا در ادامه می‌گوید: «اخاب و ایزابل من را به طرز فجیعی  و ایزابل شکنجه کردند. و از اینکه گاهی اوقات دچار افسردگی روحانی می ‌شدم متنفر بودم. آیا می ‌توانی این را نیز تحمل کنی؟»

دو. درباره خروج عیسی سخن می‌ گفتند: «یک خروج یونانی، موسی با اشاره به خروج اسراییل از مصر، خروج عیسی را یک خروج جدید می ‌داند.» (تراپ) «این جمله، در مفهوم وسیع، رنج و مرگ عیسی و در نهایت دریافت جلال الهی را به تصویر می کشد.» (پیت)

۳. آیه (32) شاگردان در حضور عیسی، موسی و ایلیا خوابشان برد.

پطرس و همراهانش بسیار خواب آلود بودند، اما چون کاملا بیدار و هوشیار شدند، جلال عیسی را دیدند و آن دو مرد را که در کنارش ایستاده بودند.

الف. پطرس و همراهانش بسیار خواب آلود بودند: این موضوع باعث می‌شود تا ما فکر کنیم شاید رسولان تنها قسمت کوچکی از ملاقات عیسی، موسی و ایلیا را دیدند و ‌شنیدند. البته شاید ملاقات آنها خیلی بیشتر از چیزی که رسولان ‌دیدند و ‌شنیدند طول کشید و آنها درباره موضوعات مختلف صحبت کردند.

یک. «به احتمال زیاد، در این شرایط، قبل از دگرگونی سیما، او چندین ساعت را در دعای عمیق و مشتاقانه به سر برده باشد. شایان ذکر است که سیمای او وقتی دعا می‌کرد دگرگون شد. هر برکتی بر سر کلیسا و بر اعضای بدن او، از طریق دعا می‌آید.» (اسپورجن)

ب. خواب آلود: بسیار به جا است که فکر کنیم چگونه امکان دارد در حضور آن جلال شگرف، کسی خواب آلود باشد. می‌ توانیم بگوییم خواب روحانی، بسیاری را از دیدن یا تجربه جلال خدا باز می ‌دارد.

ج. اما چون کاملا بیدار و هوشیار شدند، جلال عیسی را دیدند: جلال در تمام آن مدت حضور داشت. اما آنها زمانی آن جلال را دیدند که کاملا بیدار و هوشیار شدند. آنها وقتی هوشیار شدند، فقط موسی و ایلیا را ندیدند بلکه جلال عیسی را هم دیدند. حضور آنها در مقایسه با جلال عیسی بقدری کمرنگ بود که گویا آنجا نبودند.

یک. «شاگردان ، بزرگترین پیامبران و بزرگترین شریعت گزاران یعنی موسی و ایلیا را دیدند. به غیر از آنها هرگز کسی به بزرگی آنان وجود نداشت تا زمانی که مسیح آمد، در نوشته‌ های الهامی درباره این واقعه اینگونه ثبت شده است که: آنها جلال عیسی را دیدند و دو مرد را دیدند که در کنار او ایستاده بود.» (اسپورجن)

د. آن دو مرد را که در کنارش ایستاده بودند: در تصویر ذهنی که از این واقعه ارایه شده، بسیاری مسیح را در هوا در کنار موسی و ایلیا شناور می بینند. اما در متن به وضوح آمده است  که آنها ایستاده بودند.

۴. آیات (۳۳-۳۴) پیشنهاد نادرست پطرس برای ساختن سرپناه.

هنگامی که آن دو از نزد عیسی می ‌رفتند، پطرس گفت: «استاد، بودن ما در اینجا نیکوست! بگذار سه سرپناه بسازیم، یکی برای تو، یکی برای موسی و یکی هم برای ایلیا.» او نمی‌دانست چه می‌گوید. این سخن هنوز بر زبان پطرس بود که ابری پدیدار گشت و آنان را در برگرفت. چون به درون ابر می ‌رفتند، هراسان شدند.

الف. استاد، بودن ما در اینجا نیکوست! بگذار سه سرپناه بسازیم: مانند بسیاری از مواقع، پطرس با حرف زدن، برای خودش دردسر ساخت، او نمی‌دانست چه می‌گوید.

یک. هنگامی که آن دو از نزد عیسی می ‌رفتند: این عبارت نشان می‌دهد وقتی ایلیا و موسی در حال ترک کردن عیسی بودند، پطرس این پیشنهاد را مطرح کرد. پطرس نمی‌خواست این صحنه جلال خداوند به پایان برسد.

دو. شاید او اینطور فکر می‌کرد: «باید اینگونه باشد. ایده رنج کشیدن، طرد شدن و مصلوب شدن را فراموش کنید. بیایید چند سرپناه بسازیم و برای همیشه با جلال عیسی زندگی کنیم.» پیشنهاد پطرس به این معنی بود که نه تنها عیسی از صلیب آتی دور خواهد شد بلکه او نیز از برداشتن صلیبش دور می شد.

سه. پطرس همچنین با پیشنهاد ساخت سه سر پناه دچار این اشتباه شد که عیسی را با موسی و ایلیا در یک سطح قرار داد.

ب. این سخن هنوز بر زبان پطرس بود که ابری پدیدار گشت و آنان را در برگرفت: وقتی پطرس هنوز داشت این پیشنهاد را مطرح می‌کرد، ناگهان جلال خدا که در عهد عتیق آن را «شکینا» می‌ نامند، بر آنان سایه افکند.

یک. این مفهوم سایه افکندن همانی است که در لوقا ۱: ۳۵ به کار رفته است. زمانی که جلال خدا بر مریم فرود آمد و او عیسی را آبستن شد.

ج. چون به درون ابر می‌ رفتند، هراسان شدند: پطرس و دیگر رسولان در ابتدا احساس کردند که بودنشان در آنجا نیکوست. اما وقتی جلال خدا شدت گرفت، باعث ایجاد احساس  حیرت و ترسی در وجودشان شد که گناهکاران در حضور خدا احساس می‌کنند.

یک. پطرس شاید نداند چه گفته، اما خوب می‌دانست چه دیده است؛ ابر جلال خدا، واقعی بود و وقتی او و رسولان آن را دیدند، کاملا بیدار و هوشیار بودند.

دو. «ایمان ما توهم نیست و یا مانند رویای شبانه یکدفعه بر ما نیامده است بلکه وقتی جلال مسیح را دیدیم کاملا بیدار و هوشیار بودیم.» (اسپورجن)

۵. آیات (۳۵-۳۶) صدایی از ابر به گوش رسید.

آنگاه ندایی از ابر در رسید که «این است پسر من که او را برگزیده‌ ام، به او گوش فرا دهید!» و چون صدا قطع شد، عیسی را تنها دیدند. شاگردان این را نزد خود نگاه داشتند، و در آن زمان کسی را از آنچه دیده بودند، آگاه نکردند.

الف. آنگاه ندایی از ابر در رسید که «این است پسر من که او را برگزیده‌ ام، به او گوش فرا دهید!»: این صدا که از ابر جلال خدا به گوش می ‌رسید، آشکار ساخت که عیسی با موسی و ایلیا در یک سطح نبودند. او پسر برگزیده خدا بود- پس به او گوش فرا دهید!

یک. موسی و ایلیا مردان بزرگی بودند و هریک در نقشه خدا در زمان خودشان جایگاه مهمی داشتند. با این وجود در مقایسه با عیسی مسیح، پسر خدا، در جایگاه پایین تری بودند. بنابراین همه تمرکز و توجه ما باید بر عیسی باشد. هیچ یک از این خادمان برجسته قابل مقایسه با پسر برگزیده خدا نیست، پس به او گوش فرا دهید!

دو. پطرس شاید نمی‌دانست چه می‌گوید اما به خوبی می‌دانست چه می ‌شنود؛ این صدا که از آسمان آمد، واقعی بود، او و سایر رسولان وقتی این صدا را شنیدند کاملاً بیدار و هوشیار بودند.

ب. چون صدا قطع شد، عیسی را تنها دیدند: خدا اجازه نداد آنها بیشتر از این به آن دو مرد توجه کنند. عیسی شایسته همه توجه و تمرکز ماست.

ج. شاگردان این را نزد خود نگاه داشتند، و در آن زمان کسی را از آنچه دیده بودند، آگاه نکردند: وقتی این وقایع به پایان رسید، پطرس، یوحنا و یعقوب به کسی چیزی نگفتند. چه کسی سخن آنها را باور می‌کرد؟

یک. در آن روزها به کسی چیزی نگفتند اما نمی‌توانستند در مورد این موضوع ساکت بمانند. پطرس این واقعه را به طور کامل به یاد می‌ آورد و در رساله دوم پطرس ۱: ۱۶-۱۸ به آن اشاره می‌کند.  احتمال دارد یوحنا نیز در انجیل یوحنا ۱: ۱۴ به آن اشاره کرده باشد. آنها در نوشته‌ های خود این تجربه مهیب را که جلال عیسی و نقش منحصر به فرد او به عنوان مسیح که نشان دهنده این است که او از ایلیا و موسی بزرگتر است به یاد می آورند.

دو. با وجود اینکه این اتفاق بسیار تاثیر گزار و قابل توجه بود اما باعث تبدیل زندگی شاگردان به اندازه تولد تازه، نشد. تولد تازه توسط روح خدا، یک معجزه عظیم است، عظیم ترین نمایش جلال خدا.

 

بخش پنجم: جلال خدا در عمل

۱. آیات (۳۷-۴۰) درخواست پدری که پسرش دیو زده بود.

روز بعد، چون از کوه فرود آمدند، جمعی انبوه با عیسی دیدار کردند. آنگاه مردی از میان جمعیت فریاد زد: «استاد، به تو التماس می‌ کنم نظر لطفی بر پسر من بیفکنی، زیرا تنها فرزند من است. روحی ناگهان او را می‌ گیرد و او در دم نعره بر می‌کشد و دچار تشنج می‌شود، به گونه ‌ای که دهانش کف می‌کند. این روح به دشواری رهایش می‌کند، و او را مجروح وا می‌گذارد. به شاگردانت التماس کردم از او بیرونش کنند، اما نتوانستند.»

الف. چون از کوه فرود آمدند: خیلی زود بعد از آن دگرگونی پ رجلال چهره عیسی، او و شاگردان از کوه پایین آمدند و با مشکل دیو زدگی روبرو شدند.

یک. «آنجا در بالای کوه؛ حالا در دره. آنجا با جلال و مقدسان؛ اینجا با مشکل دیو زدگی. آنجا پادشاه با جلال آسمانی؛ اینجا نمایندگان ایمانی که مورد ضرب و شتم قرار گرفته است.» (مورگان)

ب. استاد، به تو التماس می ‌کنم نظر لطفی بر پسر من بیفکنی: این پدر (به درستی) احساس کرد که فقط عیسی باید به پسرش نظر لطفی کند و شفقت نجات دهنده، می‌ تواند پسر درمانده‌ اش را کمک کند.

ج. روحی ناگهان او را می‌ گیرد و او در دم نعره بر می‌ کشد و دچار تشنج می‌شود، به گونه ‌ای که دهانش کف می‌کند. این روح به دشواری رهایش می‌کند، و او را مجروح وا می‌ گذارد: اینها درست توصیف یک دیو زدگی است. در این مورد، عیسی می‌دانست (و البته توصیفات این پدر نیز ثابت می‌کند) که ایجاد این حالات در پسر فقط به دلایل فیزیکی نبود بلکه یک نیروی پلید شیطانی باعث ایجاد این حالات شد.

د. به شاگردانت التماس کردم از او بیرونش کنند، اما نتوانستند: شاگردان در موقعیتهای قبلی با موفقیت توانسته بودند ارواح پلید را اخراج کنند (لوقا ۹: ۱). ممکن است این دیو زدگی قوی ‌تر و سرکش ‌تر بوده باشد.

یک. قدرتهای شیطانی دارای ترتیب و رده بندی هستند (افسسیان ۶: ۱۲) و برخی از دیوها قوی ‌تر (سرکش ‌تر و مقاوم ‌تر) از بقیه هستند. در متی ۱۷: ۲۱ آمده است، به دلیل کم ایمانی و روزه شاگردان نتوانستند آن روح پلید را اخراج کنند. دعا و روزه ما را برای اخراج ارواح ناپاک، لایق‌ تر نمی ‌سازد، بلکه دعا و روزه ما را به قلب خدا نزدیکتر می‌کند و ما را بیشتر در معرض قدرت او قرار می‌دهد.

دو. اشتباه و قصور آنها در حقیقت به نفعشان تمام شد زیرا این اشتباه به آنها درسهایی آموخت.

·      به آنها یاد داد خدمت، فقط با انجام برخی اعمال و گفتن برخی کلمات پیش نمی‌رود.

·      برتری بزرگ عیسی را به آنها یاد داد.

·      به آنها یاد داد که باید منتظر و مشتاق حضور خدا باشند.

·      به آنها یاد داد هر مشکلی را نزد عیسی ببرند.

سه. «آنها بیشتر می ‌خواستند موفقیت کسب کنند نه ایمان، و همین امر باعث شکست آنها شد.» (کلارک)

۲. آیات (۴۱-۴۱) عیسی روح پلیدی را که شاگردان نتوانسته بودند خارج کنند، خارج کرد

عیسی پاسخ داد: «ای نسل بی‌ ایمان و منحرف، تا به کی با شما باشم و تحملتان کنم؟ پسرت را اینجا بیاور.» در همان هنگام که پسر می ‌آمد، دیو او را بر زمین زد و به تشنج افکند. اما عیسی بر آن روح پلید نهیب زد و پسر را شفا داد و به پدرش سپرد.

الف.  ای نسل بی‌ ایمان و منحرف، تا به کی با شما باشم و تحملتان کنم؟ در اینجا به نظر می‌آید عیسی از شاگردانش ناامید شده باشد. فصل خدمت او قبل از صلیب، به پایان خود نزدیک می ‌شد و شاید او از این ناامید شد که شاگردانش هنوز ایمان کمی داشتند.

ب.  در همان هنگام که پسر می ‌آمد، دیو او را بر زمین زد و به تشنج افکند: حتی وقتی آن پدر، پسرش را نزد عیسی می‌آورد به نظر نمی‌رسید حال او بهتر شده باشد. اما کمی بعد مشکلات مانند همیشه خودشان را نشان دادند. این آخرین تلاش ارواح پلید برای آزار آن پسر و ناامیدی ساختن پدرش و شاگردان بود.

یک. دیو او را بر زمین زد: «همانطور که پسر نزد عیسی می ‌آمد، روح پلید او را بر زمین زد. کلمه‌ ای که در اینجا استفاده شده است، همان کلمه ‌ای است که در ورزش بوکس برای ضربه نهایی و از پا در آوردن حریف استفاده می‌شود.» (بارکلی)

دو. اسپورجن در یک موعظه تحت عنوان «آخرین ضربه شیطان»، بیان می‌کند که چطور اغلب اوقات شیطان کمی قبل از اینکه شخص پیش نجات دهنده خود برود، شخص را به زمین می زند. «مردانی را دیده ‌ام درست وقتی که می ‌شنوند و شروع به فکر کردن می‌کنند، ناگهان به وسیله یک گناه دزدیده ‌می‌شوند و با ترس توسط آن گناه دور می‌شوند. اگر پیش تر چنین چیزی را ندیده بودم، باید از آنها ناامید می‌ شدم.»

سه. اسپورجن برخی از دروغهایی را که شیطان برای زمین زدن افرادی در حال نزدیک شدن به عیسی استفاده می‌کند اینطور خلاصه می‌کند:

·      تو برگزیده نشده ‌ای.

·      تو یک گناهکار بسیار بزرگ هستی.

·      دیگر خیلی دیر شده است.

·      تلاش کردن بی‌ فایده است- بهتر است تسلیم شوی.

·      این حقیقت در مورد تو صدق نمی‌کند.

ج. اما عیسی بر آن روح پلید نهیب زد و پسر را شفا داد: عیسی از این آخرین نمایش روح پلید هراسان نشد و نترسید بلکه درعوض آن روح را اخراج کرد. کاری که برای رسولان بسیار سخت و غیرممکن بود، برای عیسی آسان و ممکن بود.

۳. آیات (۴۳-۴۵) عیسی ماموریتش را به شاگردان یادآوری می‌کند.

مردم همگی از بزرگی خدا در حیرت افتادند. در آن حال که همگان از کارهای عیسی در شگفت بودند، او به شاگردان خود گفت: «به آنچه می‌خواهم به شما بگویم به دقت گوش بسپارید: پسر انسان به دست مردم تسلیم خواهد شد.» اما منظور وی را در نیافتند؛ بلکه از آنان پنهان ماند تا درکش نکنند؛ و می‌ترسیدند در این باره از او سوال کنند.

الف. مردم همگی از بزرگی خدا در حیرت افتادند: عیسی جلالش را با دو روش حیرت انگیز آشکار ساخت: دگرگونی چهره و اخراج روح پلید. با این وجود او به شاگردانش یادآوری می‌کند که ماموریتش تغییر نکرده است. او هنوز هم آمده بود تا برای گناهان ما بر روی صلیب بمیرد و  پسر انسان به دست مردم تسلیم خواهد شد.

یک. به آنچه می‌خواهم به شما بگویم به دقت گوش بسپارید: «او با گفتن این کلمات، توجه آنها را به موضوع مذکور جلب کرد و درمورد رنجها و مرگش سخن گفت. بگذاریم این کلمات جایگاه خاصی در تفکرات و تعمق‌ های ما داشته باشند و بازتاب یابند.» (کلارک)

ب. اما منظور وی را در نیافتند: باوجود اینکه این جملات به طور مداوم تکرار شدند اما شاگردان این یادآوری‌ ها درباره رنج و قیام عیسی فراموش کردند تا زمانی‌ که او قیام کرد (لوقا ۲۴: ۶-۸).

یک. منظور وی را در نیافتند: «آنان چنان در جلال جسمانی یک پادشاه جسمانی غرق شده بودند که قادر به فهم مسایل روحانی نبودند.» (تراپ)

 

بخش ششم:‌ مشخصه غیر معمول بزرگی در ملکوت خدا

۱. آیات (۴۶-۴۸) بزرگی واقعی، در کوچک بودن است نه در آنچه که عموم مردم تصور می‌کنند.

روزی  در میان شاگردان این بحث در گرفت که کدام یک از ایشان از همه بزرگتر است. عیسی که از افکار ایشان آگاه بود، کودکی را برگرفت و در کنار خود قرار داد، و به آنان گفت: «هرکه این کودک را به نام من بپذیرد، مرا پذیرفته است؛ و هر که مرا بپذیرد، فرستنده مرا پذیرفته است. زیرا در میان شما آن کس بزرگتر است که از همه کوچکتر باشد.»

الف. کدام یک از ایشان از همه بزرگتر است: شاگردان، اغلب به این سوال درباره بزرگی فکر می‌کردند. به نظر می‌رسد این سوال را به این دلیل مطرح کردند که فکر می‌کردند عیسی یکی از آنها را به عنوان بزرگترین انتخاب کرده است.

یک. «چندی پیش سنت بید بیان کرد که این بحث به این دلیل پیش آمد که عیسی، پطرس و یوحنا و یعقوب را با خود به بالای کوه برد که باعث حسادت سایر شاگردان شد.» (بارکلی)

دو. می توان تصور کرد که شاگردان در میان خود بحث می‌کردند که کدامیک بزرگتر است (همان طور که کمی بعد در لوقا ۲۲: ۲۴ و دیگر قسمتها درمورد این موضوع بحث می‌کردند) و بعد گفتند: «بگذارید ببینیم در نظر عیسی کدامیک از ما بزرگتر است.»

سه. مفهوم بزرگی در نظر آنها احتمالا پیشرفت و موقعیت در دولت پر جلال مسیح به عنوان پادشاه بود. «عیسی از کوچک بودن صحبت می‌کرد و آنها به پیشرفت و موقعیت فکر می‌کردند.» (اسپورجن)

ب. عیسی که از افکار ایشان آگاه بود، کودکی را برگرفت و در کنار خود قرار داد: عیسی می‌توانست به این سوال که «چه کسی از همه بزرگتر است؟» با اشاره به خودش پاسخ دهد. اما با اشاره به یک کودک، توجه آنها را به ذات خودش معطوف ساخت.

یک. عیسی مکالمه آنها را شنید. اما مهمتر از آن، از افکار ایشان در پشت این مکالمه آگاه بود. او انگیزه‌ های آنان را می‌دانست.

دو. آن کودک نمونه‌ ای از بزرگی بود. با این عمل، عیسی به شاگردانش گفت: «اگر می ‌خواهید بزرگ باشید، باید از این کودک یاد بگیرید.» به خصوص که در فرهنگ آنها، کودکان از اهمیت بسیار کمی برخوردار بودند. کودکان نگران موقعیت اجتماعی ‌شان نبودند و خودشان را برای جاه طلبی و کسب موفقیت خسته نمی‌کردند. وقتی که مانند یک کودک در فرهنگ آن زمان، در جایگاه فروتنی قرار می‌ گیریم، آن گاه در طریق عیسی، بزرگ هستیم. هیچ کس نباید فکر کند که یک کودک همه چیز را درمورد بزرگی و پادشاهی به ما نشان می‌دهد. بلکه ما فقط می ‌توانیم برخی چیزهای خاص و مهم را از آنها یاد بگیریم.

سه. «در این اصل که توسط عیسی بنیان شد، ارزشهای معکوس وجود دارد. آخرین، اولین خواهد بود؛ کوچکترین، بزرگترین خواهند بود.» (پیت)

چهار. عیسی به یک کودک اشاره می‌کند نه به پطرس. اگر دیدگاه عیسی درمورد بزرگی مانند روشی بود که پاپ‌‌ها در نظر داشتند (دانش الهیاتی و تاریخی درمورد کاتولیک رومی)، باید پطرس را به عنوان بزرگترین در میان آنها انتخاب می‌کرد.

ج. هرکه این کودک را به نام من بپذیرد، مرا پذیرفته است؛ و هر که مرا بپذیرد، فرستنده مرا پذیرفته است: عیسی گفت که آن کودک نشانگر ذات خودش است و عیسی نیز نشانگر پدرش در آسمان است. عیسی با اشاره به یک کودک به عنوان نمونه، به طور غیرمستقیم به خودش به عنوان بزرگترین در پادشاهی خدا اشاره می‌کند.

یک. می‌‌‌‌دانیم در میان آنها مردی بود که نه تنها از آنها، بلکه از همه بزرگتر بود: عیسی مسیح. این امر بدان معناست که عیسی خودش مانند آن کودک فروتن بود. او نگران موقعیتش نبود. او برایش مهم نبود که در مرکز توجه باشد. در او فریب وجود نداشت و او حضور مرعوب کننده ‌ای نداشت.

دو. از آن جایی که ذات عیسی مانند آن کودکان است، پس باید مراقب باشیم که چطور با افراد کوچک و فروتن رفتار کنیم (هرکه این کودک را به نام من بپذیرد، مرا پذیرفته است) این عبارت نشان می‌دهد که چطور باید درباره ذات عیسی فکر کنیم.

سه. «یک سنت وجود دارد که بر اساس آن کودک بزرگ می ‌شد تا مانند ایگناتیوس آنتیاک باشد. او کسی بود که بعدها یک خادم بزرگ کلیسا، یک نویسنده بزرگ و درنهایت شهید مسیح شد» (بارکلی). کلارک بیان می‌کند که این گفته از یک دیدگاه سنتی که توسط نویسنده مسیحی به نام نیکفروس گرفته شده است.  این نویسنده ادعا می‌کند ایگناتیوس در سال ۱۰۷ میلادی توسط تراجان به قتل رسید. البته کلارک درباره نیکفروس می‌گوید: «نمی‌توان به ادعای او تیکه کرد به خاطر این که ضغیف و ساده لوحانه است.»

چهار. می توانیم تضاد را در کار مسیح و شیطان ببینیم که شیطان با کودکان چه می‌کند (لوقا ۹: ۳۹) و عیسی چه می‌کند.

د. زیرا در میان شما آن کس بزرگتر است که از همه کوچکتر باشد: عیسی سپس شاگردانش را با کوچک بودن به چالش کشید. برای شاگرد مسیح، اشتیاقِ مورد ستایش قرار گرفتن و شناخته شدن، باید امری بیگانه باشد. عیسی می ‌خواست پیروانش، کوچک بودن را به عنوان یک انتخاب بپذیرند و اجازه دهند دیگران از آنها مقدم‌ تر باشند و این کار نباید از روی اجبار باشد.

یک. بسیار آسان است که افراد فروتن مورد حقارت قرار بگیرند. آنها بازنده هستند. این افراد هرگز درگیر دنیای پرخاشگری، رقابت جویانه و پیشرفت گرایانه نمی‌شوند. وقتی ما اشخاص فروتن را تحقیر می ‌کنیم، در حقیقت عیسی را تحقیر می ‌کنیم.

دو. این جنبه از فروتنی و مقدم شمردن دیگران در ایمان مسیحی اغلب مورد تحقیر واقع شده است. نیچه و دیگران قدرت اراده را ستایش می‌کردند و به عیسی و شاگردانش با دیدی تحقیرآمیز نگاه می‌کردند و آنها را اشخاصی ضعیف و بی ‌ارزش می‌دانستند. با این حال نیچه از دنیا رفت و تا حد زیادی بی ‌اعتبار شد. اما عیسی و شاگردانش زندگی کردند و با الگو قرار دادن یک کودک (در طرق مختلف) باعث تغییر زندگی ‌ها و فرهنگها شدند.

۲. آیات (۴۹-۵۰)  بزرگی حقیقی، انحصاری نیست.

یوحنا گفت: «استاد، شخصی را دیدیم که به نام تو دیو اخراج می‌کرد، اما چون از ما نبود، او را باز داشتیم.» عیسی گفت: «بازش مدارید، زیرا هرکه به ضد شما نیست، با شماست.»

الف. استاد، شخصی را دیدیم که به نام تو دیو اخراج می‌کرد، اما چون از ما نبود، او را باز داشتیم: از این عبارت می ‌توانیم دریابیم برخی دیگر از شاگردان مسیح می‌توانستند دیوها را اخراج کنند. در حالی که شاگردان نزدیک مسیح گاهی اوقات قادر به اخراج برخی ارواح نمی‌ شدند و شاید این امر باعث آزار شاگردان شده بود (لوقا ۹: ۴۰) پس تعجبی ندارد که یوحنا می‌خواست مانع ادامه کار آنها شود!

ب. بازش مدارید، زیرا هرکه به ضد شما نیست، با شماست: عیسی به آنها یاد داد که باید روح سخاوتمندی داشته باشند. افراد بسیاری هستند که در فهم و درک برخی آموزشهای عیسی در اشتباه هستند. ولی با این حال هنوز می ‌خواهند عیسی را در برخی شرایط، مقدم قرار دهند. اجازه دهید خداوند خودش با این افراد برخورد کند. آنانی که به ضد عیسای کتاب مقدس نیستند از جهتی سمت ما هستند.

یک. پولس با افراد زیادی روبرو می ‌شد که با انگیزه‌ های متفاوتی، حتی برخی انگیزه‌ های شریرانه عیسی را موعظه کردند. اما با این وجود او از اینکه مسیح موعظه شد ابراز خوشحالی می‌کرد (فیلیپیان ۱: ۱۵-۱۸).

۳. آیات (۵۱-۵۳) بزرگی حقیقی با عزمی راسخ نمایان می‌شود.

چون زمان صعود عیسی به آسمان نزدیک می‌ شد، با عزمی راسخ روبه سوی اورشلیم نهاد. پس پیشاپیش خود فرستادگانی اعزام داشت که به یکی از دهکده‌ های سامریان رفتند تا برای او تدارک ببینند. اما مردم آنجا او را نپذیرفتند، زیرا عازم اورشلیم بود.

الف. چون زمان صعود عیسی به آسمان نزدیک می ‌شد: این شروع بخش جدیدی از انجیل لوقاست. عیسی در راه اورشلیم بود تا به آسمان صعود کند.

·      او از ارتفاعات شهر اورشلیم به آسمان صعود کرد.

·      او بر روی صلیب به آسمان صعود کرد.

·      او در جلال به آسمان صعود کرد.

ب. با عزمی راسخ روبه سوی اورشلیم نهاد: این سفر نهایی عیسی به سوی اورشلیم، دشواری بسیاری برای او به همراه داشت. اما او با عزمی راسخ این سفر را در پیش گرفت.

یک. اشعیا ۵۰: ۷ درباره مسیح به عنوان خادم بزرگ نبوت می‌گوید: «از آن جا که خداوندگار یهوه یاری ‌ام می‌دهد، هرگز رسوا نخواهم شد. پس روی خود را چون سنگ خارا ساخته‌ ام، و می‌دانم که سرافکنده نخواهم شد.» این پیش گویی درباره عیسی است، زیرا او با عزمی راسخ رو به سوی اورشلیم نهاد. به گفته اشعیا مانند سنگ خارا تا عذاب بکشد و بمیرد.

دو. عیسی روی خود را سخت ساخت. نه به این مفهوم که او شخصی سخت و عصبانی شد بلکه به این مفهوم که او بر کارش متمرکز شد و بر روی زمانی سخت که پیش رو داشت تمرکز کرد.

سه. دو نوع شجاعت وجود دارد: شجاعت لحظه‌ ای، که به هیچ گونه فکر قبلی نیاز ندارد، و شجاعت برنامه ریزی شده، که سختی های پیش ‌رو را می ‌بیند و با عزمی راسخ به سوی آن پیش می‌رود. عیسی چنین شجاعتی داشت، او صلیب را پیش ‌روی خود می ‌دید اما با این وجود با عزمی راسخ روبه سوی اورشلیم نهاد.

چهار. اسپورجن موعظه‌ای شگفت انگیز تحت عنوان «منجی روی خود را مانند سنگ خارا ساخت» درمورد اشعیا 7:50 داردو  در این موعظه به این موضوع پرداخته شده است که عیسی چقدر جدی، تصمیم راسخ عیسی را مورد آزمایش قرار گرفت.

·      با خواهش ‌های دنیا.

·      با تشویق و تحریک دوستانش.

·      با بی لیاقتی جماعت.

·      با اختیار و سهولتی که برای بازگشت از آن داشت.

·      با سرزنش و طعنه‌ های تمسخرکنندگان.

·      با نگرانی و عذاب صلیب.

پنج. پیشاپیش خود فرستادگانی اعزام داشت: «در لغت اغلب فرستادگان به مفهوم فرشتگان هستند. اما این عبارت نشان می‌دهد که فرستادگان در اینجا می‌توانند از هر نوعی باشند، هم انسانی هم فرشتگان. در این شرایط احتمالا فرستادگان یعقوب و یوحنا بودند.» (کلارک)

ج. پس پیشاپیش خود فرستادگانی اعزام داشت که به یکی از دهکده‌های سامریان رفتند تا برای او تدارک ببینند. اما مردم آنجا او را نپذیرفتند: از آن جایی که عیسی قصد داشت به سمت اورشلیم برود، برخی سامریان از او استقبال نکردند. آنها رابطه خوبی با یهودیان نداشتند و نسبت به این موضوع متعصب بودند. ممکن است این تعصب (دانسته یا نادانسته) برای همه کسانی که با عزمی راسخ می‌ خواهند اراده خدا را بجا آورند به نوعی مخالفت ایجاد کند.

یک. «به نظر می‌رسد اصل و نسب سامریان نتیجه ازدواج یهودیان پادشاهی شمالی با استعمارگران غیر یهودی بعد از اشغال در سال 722 قبل میلاد بود (دوم پادشاهان ۱۷: ۲۴). این مردمان دو رگه یهودی و غیر یهودی، ترجمه خودشان را از تورات گسترش دادند (Samaritan Pentateuch). آنها معبد خودشان را بر روی کوه جریزیم بنا کردند (به یوحنا ۴: ۲۰ مراجعه شود) که بعدها توسط هیرکانوس در سال 128 قبل میلاد تخریب شد. آنها همچنین عید پسح متفاوتی با یهودیان داشتند و آن را جشن می‌گرفتند.» (پیت)

دو. «برای عیسی سفری اینگونه به اورشلیم غیر معمول بود؛ همچنین تلاش برای پیدا کردن میزبانی در دهکده سامریان نیز امری نامعمول بود.» (بارکلی)

۴. آیات (۵۴-۵۶) بزرگ بودن با فیض و رحمت نمایان می‌شود نه با قضاوت

چون شاگردان او، یعقوب و یوحنا، این را دیدند، گفتند: «ای سرور ما، آیا می ‌خواهی بگوییم از آسمان آتش ببارد و همه آنها را نابود کند [چنانکه الیاس کرد] اما عیسی روی گردانده، توبیخشان کرد [ و گفت: شما نمی ‌دانید از کدام روح هستید! زیرا پسر انسان نیامده تا جان مردم را هلاک کند بلکه تا نجات بخشد.»] سپس به دهکده‌ ای دیگر رفتند.

الف. چون شاگردان او، یعقوب و یوحنا، این را دیدند، گفتند: «ای سرور ما، آیا می ‌خواهی بگوییم از آسمان آتش ببارد و همه آنها را نابود کند [چنانکه الیاس کرد]: یعقوب و یوحنا به دلیل اینکه سامریان عیسی را به خوبی در میانشان نپذیرفتند، خشمگین شده بودند و پیشنهاد دادند تا آن شهر را بخاطر با داوری سهمگینی نابود سازند.

یک. جالب است که یعقوب و یوحنا اطمینان داشتند که می توانند این کار را انجام دهند. به خصوص که در خارج کردن روح پلید از پسر دیو زده ناموفق بودند. خشم آنها نشان می‌دهد که چرا عیسی گاهی آنها را «پسران رعد» می‌خواند. (مرقس ۳: ۱۷).

دو. «بهتر است قبل از اینکه دست یا پا را برای انتقام قطع کنیم اول با مسیح در کلامش مشورت کنیم.» (تراپ)

ب. اما عیسی روی گردانده، توبیخشان کرد: رنجیدگی آنها  حتی به خاطر عیسی جایز نبود. اراده ای عیسی در آیات قبل به آن اشاره شده به هیچ وجه به این معنی نیست که او شخصی سختگیر یا عصبانی است.

یک. آنها اراده راسخی که در چهره مسیح بود را با سختگیری و یا بدخلقی اشتباه گرفتند. آنها نفهمیدند که این اراده نشان دهنده تمرکز بوده و آنهم تمرکز بیش از پیش بر محبت. آن سختی که در چهره او بود چندی بعد برای ابراز محبت ابدی بر روی صلیب می رفت و این برای ابراز محبت بود نه خشم.

ج. شما نمی ‌دانید از کدام روح هستید! زیرا پسر انسان نیامده تا جان مردم را هلاک کند بلکه تا نجات بخشد: عیسی توضیح می‌دهد که آنها در دو مورد اشتباه کردند.

یک. آنها خودشان را نمی‌ شناختند. شاید فکر می‌کردند ذات آنها مانند عیسی است و یا شخصیت خدا را آشکار می‌کنند. آنها اشتباه می‌کردند و نمایانگر خدا و قلب او نبودند. خداوند سامریان را دوست داشت و می ‌خواست آنها توبه کنند و نجات یابند.

دو. آنها عیسی و ماموریت او را نمی‌شناختند. او آمده بود تا گمشده گان را نجات دهد نه اینکه آنها را با آتشی از آسمان بسوزاند.

سه. پیروی عیسی به معنی داشتن فیض و رحمت نسبت به دیگران است نه خشونت و بی‌ رحمی با آنان. به خصوص باید به یاد داشته باشیم که خداوند می ‌فرماید «انتقام از آنِ من است؛ من هستم که سزا خواهم داد.» (رومیان ۱۲: ۱۷).  «شاگردانِ آن مسیح که برای دشمنان مُرد، هرگز نباید به دلیل آزارهایی که به آنها می‌شود به انتقام فکر کنند.» (کلارک)

 

۵. آیات (۵۷-۵۸) بزرگی حقیقی در قربانی دادن نمایان می‌شود.

در راه، شخصی به عیسی گفت: «هر جا بروی، تو را پیروی خواهم کرد.» عیسی پاسخ داد: «روباهان را لانه‌ هاست و مرغان هوا را آشیانه ‌ها، اما پسر انسان را جای سر نهادن نیست.»

الف. هر جا بروی، تو را پیروی خواهم کرد: معجزاتی که همراه با خدمات عیسی به انجام می‌ رسید باعث می‌ شد تا پیروی از او امری محسور کننده به نظر آید. به احتمال زیاد عیسی با چنین پیشنهاداتی که از روی احساس بیان می شده بسیار روبرو شده بود.

ب. روباهان را لانه‌ هاست و مرغان هوا را آشیانه‌ ها، اما پسر انسان را جای سر نهادن نیست: عیسی به آن مرد نگفت: «نه، تو نمی‌توانی با من بیایی و مرا پیروی کنی.» بلکه حقیقت را به او گفت بدون این که این حقیقت را دستکاری کند و یا بخواهد نسخه زیباتری از آن ارایه دهد. 

یک. « از نظر شرایط خدمت عیسی، این گفته به این مفهوم نیست که عیسی حتی یک ریال پول  هم نداشت. بلکه به این معنی است که صاحب خانه یا زندگی نبود. ماهیت خدمت او باعث می ‌شد که او دایما در حرکت و سفر باشد و در نتیجه پیروانش نیز باید به طور مداوم در حرکت باشند.» (کارسون)

دو. دلیلی که باعث شد این مرد از عیسی رویگردان شود این بود که عیسی به خاطر ایمانش زندگی بسیار ساده ‌ای داشت و برای همه نیازهایش بدون هیچ ذخیره منابعی، به خدای پدر اعتماد می‌کرد. این قبیل چیزها عیسی را مردی روحانی ‌تر و جذابتر می‌کرد. «در اینجا مردی را داریم که با ایمان کامل زندگی می‌کند و با چیزهای اندک راضی می‌شود؛ من باید او را پیروی کنم و از او یاد بگیریم.»

سه. «در اینجا شاهدی نیکو داریم که می ‌داند چطور در را ببندد به همان خوبی که می ‌داند چطور آن را باز کند. او می‌ داند چطور به تظاهر کننده هشدار دهد همانطور که به خوبی می ‌داند چطور شخص پشیمانی را بپذیرد.» (اسپورجن)

۶. آیات (۵۹-۶۰) بزرگی حقیقی به این معنی است که اولویتهای زندگی‌ مان را به عیسی دهیم.

عیسی به شخصی دیگر گفت: «مرا پیروی کن.» اما او پاسخ داد: «سرورم، نخست رخصت ده تا بروم و پدر خود را به خاک بسپارم.» عیسی به او گفت: «بگذار مردگان، مردگان خود را به خاک بسپارند؛ تو برو و به پادشاهی خدا موعظه کن.»

الف. عیسی به شخصی دیگر گفت: «مرا پیروی کن.»: شخصی که در لوقا ۹: ۵۷-۵۸ توصیف شده است، به عیسی پیشنهاد کرد که از عیسی پیروی کند. ولی در اینجا عیسی از این شخص می‌خواهد تا او را پیروی کند. 

ب. سرورم، نخست رخصت ده تا بروم و پدر خود را به خاک بسپارم: در حقیقت این شخص برای خاکسپاری پدرش از عیسی اجازه نگرفت. بلکه می‌خواست در خانه پدرش بماند و تا زمان مرگ پدرش از او مراقبت کند. مشخص است که این یک دوره متوالی نامشخص است که می‌ تواند تا مدتها ادامه یابد.

یک. «این ادعاها را نمی‌توان به درست و نادرست تقسیم کرد بلکه هر دو ادعا درست هستند. آن شخص بین دو ادعا مردد شده بود که هر دوی آنها مهر و تایید الهی را بر خود داشتند.» (موریسن)

دو. این مرد می ‌خواست عیسی را پیروی کند اما نه در آن زمان. او می‌دانست که پیروی از عیسی عملی نیکوست و باید آن را انجام دهد اما احساس می‌کرد فعلا نمی‌تواند این کار را انجام دهد و بهانه خوبی نیز دارد. شخص قبلی برای پیروی از عیسی بسیار عجله داشت و سریع بود اما این مرد بسیار کُند بود.

ج. بگذار مردگان، مردگان خود را به خاک بسپارند؛ تو برو و به پادشاهی خدا موعظه کن: عیسی این مرد را تحت فشار قرار می‌دهد که اکنون او را پیروی کند و به طور واضح می‌گوید که معذورات خانوادگی ( و سایر معذورات) نباید مانع پیروی از عیسی شوند بلکه عیسی باید اولین اولویت باشد.

یک. عیسی نگران نبود که باعث سرد شدن اشتیاق شاگردان شود. برخلاف بسیاری از بشارت دهندگان امروزی، او به کیفیت بیشتر از کمیت اهمیت می ‌داد. به علاوه، عیسی به طور محض امین بود. امین بودن در پیروی از او بسیار مهم است و او می‌خواست مردم در همان ابتدای پیروی این موضوع را درک کنند.

۷. آیات (۶۱-۶۲) بزرگی حقیقی به این معنی است که عیسی را با تمام قلبمان پیروی کنیم نه با تاخیر یا شک.

دیگری گفت: «سرورم، تو را پیروی خواهم کرد، اما نخست رخصت ده تا باز گردم و اهل خانه خود را وداع گویم.» عیسی در پاسخ گفت: «کسی که دست به شخم زنی ببرد و به عقب بنگرد، شایسته پادشاهی خدا نباشد.»

الف. سرورم، تو را پیروی خواهم کرد، اما نخست رخصت ده تا بازگردم و اهل خانه خود را وداع گویم: شخص قبلی می ‌خواست بعد از یک مدت نامشخص (شاید بعد از یک تاخیر طولانی) بازگردد و عیسی را پیروی کند اما این شخص می ‌خواست بعد از یک تاخیر کوتاه بازگردد و عیسی را پیروی کند.

یک. «ای مرد جوان، وقتی فکر می‌ کنی می‌ خواهی این دنیا را ترک کنی آنگاه نگران وداع گفتن با عزیزانت می ‌شوی! این عزیزان صدها شخص امیدوار را از تصمیمشان منصرف کرده‌ اند. بسیاری از این افراد وقتی برای آخرین بوسه و آخرین آغوش نزد عزیزانشان رفته ‌اند، دیگر از نزد آنها باز نگشته ‌اند و دیگر هرگز آنها را ندیدیم.» (اسپورجن)

ب. کسی که دست به شخم زنی ببرد و به عقب بنگرد، شایسته پادشاهی خدا نباشد: عیسی الزام تعهد برای پیروی از خودش را به این مرد تاکید می‌کند. شخصی که می‌خواهد عیسی را پیروی کند باید مانند یک کشاورز که برای شخم زدن مزرعه می‌رود، عزمی راسخ داشته باشد و با تمام قوت این کار را انجام دهد و همیشه به سوی جلو نگاه کند نه به پشت سرش.

یک. در آن زمان، کشاورز برای شخم زدن زمین، بر روی یک هدف در روبرویش در فاصله‌ا ی مشخص (مانند یک درخت) به سمت جلو خیره می‌ شد تا شیار هایی که در زمین ایجاد می‌کند مستقیم و صاف باشند. اگر کشاورز وقتی که شروع به شخم زنی می‌کرد، به پشت سر نگاه می‌کرد، هرگز نمی‌توانست شیارهایی صاف ایجاد کند و کار شخم زنی را به خوبی انجام دهد. در پیروی از عیسی ما باید چشمانمان را به عیسی بدوزیم و هرگز نباید چشم از او بر داریم. «هیچ کشاورزی با نگاه کردن به پشت سر نتوانسته شیارهایی صاف ایجاد کند.» (بارکلی)

دو. عیسی بیشتر از هر کس دیگری، با عزمی راسخ زندگی کرد؛ «او با عزمی راسخ رو به سوی اورشلیم نهاد.» (لوقا ۹: ۵۱)