فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!

لوقا ۱۹. ورود ظفرمندانه

بخش اول: عیسی و زکا

۱. آیات (۱-۴)‌ زکی برای دیدن عیسی از درخت بالا رفت و توجهی نکرد که ممکن است مورد تمسخر قرار بگیرد.

عیسی به اریحا درآمد و از میان شهر می‌ گذشت. در آنجا توانگری بود، زکا نام، رییس خراجگیران. او می ‌خواست ببیند عیسی کیست، اما از کوتاهی قامت و ازدحام جمعیت نمی‌توانست. از این رو، پیش دوید و از درخت چناری بالا رفت تا او را ببیند، زیرا عیسی از آن راه می‌ گذشت.

الف. عیسی به اریحا درآمد و از میان شهر می‌ گذشت: اریحا یک شهر باستانی و پر اهمیت بود و عیسی در مسیر اورشلیم از این شهر عبور کرد. به نظر می‌رسد او برای دیدن مردی زکا نام، رییس خراجگیران این مسیر را انتخاب کرد.

یک. اریحا یک شهر پر رونق بود. «این شهر جنگلی از نخلهای بزرگ و بیشه‌ ای پر از درختان گل حنا داشت که عطر آنها در دنیا معروف است چرا که عطر خوشایند آنها تا کیلومترها به مشام می ‌رسید. باغهای گلهای سرخ آن در دنیای باستان بسیار پر آوازه بود. مردم آن زمان، اریحا را «شهر نخلها» می ‌نامیدند. یوسف فلاوی آنجا را «منطقه الهی» نامید. رومی‌ ها خرما و گل حنا این منطقه را به سراسر دنیا می ‌فرستادند و تجارت می‌کردند.» (بارکلی)

ب. در آنجا توانگری بود، زکا نام، رییس خراجگیران: زکا نه تنها یک خراجگیر نبود بلکه رییس خراجگیران بود و یهودیان از این افرادی مانند او نفرت داشتند. این نفرت نه فقط به دلیل ذات نفرت انگیز خراجگیری نبود بلکه بیشتر به دلیل گرفتن مالیات از کارهایی همچون کشاورزی بود. این خراجگیران برای اینکه بتوانند سود بیشتری بدست آورند، از مردم بیش از اندازه مالیات می‌گرفتند تا بیشتر سود کنند. یک خراجگیر تا جایی که می‌توانست به مردم فشار می ‌آورد تا بیشترین مالیات را بگیرد.

یک. وقتی خراجگیران نزد یحیای تعمید دهنده رفتند و از او پرسیدند که چه کنند تا در پارسایی خداوند قرار بگیرند او به آنها پاسخ داد «بیش از اندازه مقرر خراج نستانید.» (لوقا ۳: ۳۱). اگر شما در آن زمان یک خراجگیر بودید آنگاه ثروتمند و البته فریبکار نیز بودید.

دو. موریس در مورد عنوان رییس خراجگیران می‌گوید: «از آن جایی که این عنوان در هیچ جای دیگری ذکر نشده است پس اهمیت دقیق آن مشخص نیست اما به نظر می‌رسد به رییس اداره امور مالیات محلی اشاره دارد.»

سه. نام زکا به معنی «شخص پاک» است. در وجود این مرد هر چیزی را می شد دید غیر از پاکی (البته تا قبل از اینکه نزد عیسی برود.) «او باید مانند اسم خودش، شخصی پاک می‌ بود اما او یک ثروتمند معروف و یک گناهکار معروف بود و نه یک شخص ساده، او یک باجگیر زور گو بود.» (تراپ)

ج. او می‌خواست ببیند عیسی کیست: زکی می‌خواست با چشمانش عیسی را ببیند. شاید او شنیده بود که عیسی افرادی همچون او را می ‌پذیرد. او مشتاق بود که این مرد برجسته را ببیند.

د. کوتاهی قامت: وضعیت ظاهری او در جستجوی عیسی نقطه ضعفی براش محسوب می شد. شاید مشکل ظاهری او، شخصیت اش را تحت تاثیر قرار داده بود. او قامتی کوتاه داشت. می توان تصور کرد که چطور زکا مورد تنفر و تمسخر دیگران قرار می‌گرفت و چطور مردم با این رفتار، کار او را در گرفتن بیش از اندازه خراج جبران می‌کردند. 

یک. اگر زکا قلب کوچکی داشت، خیلی زود تسلیم می‌ شد و برای دیدن عیسی تلاش نمی‌کرد. «ما زکا اراده ‌ای قوی داشت و راهی برای دیدن عیسی پیدا کرد و در آخر توانست با اراده محکم خود عیسی را ببیند. او از آن گروه افراد نبود که خیلی زود تسلیم می‌شوند و دست از کار می ‌کشند.» (موریسن)

ه. از این رو، پیش دوید و از درخت چناری بالا رفت تا او را ببیند: از آنجایی که زکا به شدت خواستار دیدار عیسی بود، برایش مهم نبود کاری انجام دهد که باعث شود در نظر دیگران عزت و برزگی شخص ثروتمند و بالغی مانند او خدشه دار شود. پس از درخت چناری بالا رفت.

یک. او مانند یک پسر بچه از درخت بالا رفت. او بدون اینکه تعلیم عیسی را در مورد کودکان که می گفت هر که خود را همچون این کودک فروتن سازد، در پادشاهی آسمان بزرگتر خواهد بود بداند (متی ۱۸: ۳) طبق این تعلیم رفتار کرد.

دو. «یک مسافر این درخت را این طور توصیف می‌کند: این درخت مانند درخت بلوط انگلیسی است و ظاهر بسیار جذابی دارد و بالا رفتن از آن آسان است.»  (بارکلی)

سه. «آرزو می‌ کنم در میان ما افراد بیشتری وجود داشته باشند که برایشان مهم نباشد که برای دیدن عیسی کاری انجام دهند که باعث شود مورد تمسخر دیگران قرار بگیرند.» (مک لارن)

 

۲. آیات (۵-۶)  عیسی به خانه زکا می‌رود.

چون عیسی به آن مکان رسید، بالا نگریست و به او گفت: «زکا، بشتاب و پایین بیا که امروز باید در خانه تو بمانم.» زکا بی‌ درنگ پایین آمد و با شادی او را پذیرفت.

الف. چون عیسی به آن مکان رسید، بالا نگریست: از آن جایی که زکا به سختی تلاش کرده بود تا عیسی را ببیند و حتی با این کار خودش را در معرض تمسخر قرار داده بود، پس وقتی عیسی به او رسید او را دید بی‌ تفاوت از کنار او عبور نکرد. زکا و عیسی روبروی یکدیگر بودند و عیسی با او ارتباط برقرار کرد.

ب. زکا، بشتاب: عیسی با صدا کردن نام او، این رابطه را شروع کرد. عیسی می داند که نام افراد از اهمیت خاصی برخوردار است. شاید این اولین بار بود که زکا می ‌شنید غیر از مادرش شخص دیگری، این گونه نامش را صدا می‌کند.

یک. صدا کردن نام او، همه چیز را عوض کرد. عیسی گفت: «زکا، من تو را می‌ شناسم و بر تو ادعایی دارم.»

دو. عیسی از اهمیت اسامی به خوبی آگاه بود. او می‌گوید که گوسفندان خود را به نام می ‌خواند: «او گوسفندان خویش را به نام می ‌خواند، و آنها را بیرون می‌برد» (یوحنا ۱۰: ۳). در مکاشفه خداوند به فرزندانش وعده داده است که به آنها نامی جدید خواهد داد که فقط او و خود شخص آن را می ‌دانند. وقتی وارد بهشت شویم، کسانی که در آنجا حضور دارند نام ما را خواهند دانست.

ج. بشتاب و پایین بیا: عیسی به زکا گفت، عجله کن و پایین بیا. اگر او عجله نمی‌کرد ممکن بود این فرصت را از دست بدهد. اگر او خودش را کوچک و حقیر نمی‌کرد هرگز نمی‌توانست عیسی را ببیند.

یک. عیسی به همه می‌گوید: «از جایگاه بلند خود پایین بیا؛ اگر زکا در بالای درخت چنار می ‌ماند و پایین نمی‌آمد هرگز نمی‌توانست با عیسی بر یک سفره بشیند و با او بخورد و بیاشامد.»

د. امروز باید در خانه تو بمانم: عیسی نیامد تا فقط به زکا انجیل را موعظه کند و یا او را به شخصی مذهبی و روحانی تبدیل کند. او می ‌خواست با زکا رابطه ای حقیقی داشته باشد و این رابطه با صرف خوراک و گذراندن وقت با او شروع شد.

یک. عیسی برای اینکه با زکا وقت بگذراند، خودش را به خانه او که شخصی مطرود و منفور بود، دعوت کرد. توجه کنید کلیسای اولیه به دلیل پذیرش افراد مطرود مورد سرزنش قرار می‌گرفت. (اول قرنتیان ۱: ۲۶-۳۱)

ه. او را پذیرفت: عیسی فقط وارد خانه زکا شد اما برای اینکه وارد زندگی ‌اش شود، زکا خودش باید اجازه می ‌داد و می پذیرفت. او ابتدا عیسی را پذیرفت و سپس رابطه ‌اش با او را شروع کرد.

یک. «عیسی هرگز به زور وارد خانه کسی نمی‌شود و هیچوقت برخلاف اراده اشخاص کاری انجام نمی‌دهد. یک مهمان هرگز به زور وارد نمی‌شود، این کار یک متجاوز است نه یک مهمان.» (اسپورجن)

دو. شاید زکا سوالات بسیاری داشت. اما از بالای درخت چنار هیچ سوالی نکرد. او از درخت پایین آمد، عیسی را ملاقات کرد و سپس هر آنچه می‌خواست از او پرسید.

و. و با شادی او را پذیرفت: زکا با خوشحالی عیسی را پذیرفت. عیسی زکا را نزد خود فراخواند. او برای زکا به آنجا آمده بود و این یک خوشبختی برای این شخص محسوب می ‌شد. زکا عیسی را پذیرفت. او بدون هیچ الهیات و تعلیمی و بدون هیچ رسم و سنتی این کار را انجام داد.

یک. عیسی در راه اورشلیم بود، شهری که در آن، او را با شادی می‌ پذیرند و حتما ورودی ظفرمندانه می داشت. اما قبل از آن، در اینجا ورودی متفاوت به قلب یک مرد داشت. به نظر می‌رسد این ورود و این پذیرش، پیامدهای به همراه داشت.

دو. عیسی با شادی گناهکاران را می ‌پذیرفت و آنها نیز از اینکه نجات می ‌یافتند، خوشحال بودند. می‌‌‌‌دانیم شادی عیسی بزرگ تر است زیرا دادن از گرفتن پر برکت تر است.

سه. زکا نمونه ‌ای از هر کسی است که عیسی را اینگونه می ‌پذیرد:

 

·      پذیرش عیسی با تلاش بسیار برای ملاقات با او.

·      پذیرش عیسی با فروتن ساختن خویش.

·      پذیرش عیسی بدون توجه به اینکه چقدر شخصی گناهکار و یا منفور محسوب می‌ شوید.

·      پذیرش عیسی زمانی که او شما را به نام می ‌خواند.

·      پذیرش عیسی بدون تاخیر.

·      پذیرش عیسی با پایین آمدن و نزد او رفتن.

·      پذیرش عیسی فقط به خاطر خودش.

·      پذیرش عیسی به خانه و زندگی.

·      پذیرش عیسی با شادی.

·      پذیرش عیسی حتی با وجود مورد تمسخر قرار گرفتن.

·      پذیرش عیسی با توبه و بازگشت.

 

۳. آیات (۷-۱۰)‌ زکا از گناهانش بازگشت می‌کند و عیسی نجات او را اعلام می‌کند.

مردم چون این را دیدند، همگی لب به شکایت گشودند که: «به خانه گناهکاری به میهمانی رفته است.» و اما زکا از جا برخاست و به خداوند گفت: «‌سرور من، اینک نصف اموال خود را به فقرا می‌ بخشم، و اگر چیزی به ناحق از کسی گرفته باشم، چهار برابر به او باز می‌ گردانم.» عیسی فرمود: «امروز نجات به این خانه آمده است، چرا که این مرد نیز فرزند ابراهیم است. زیرا پسر انسان آمده تا گمشده را بجوید و نجات بخشد.»

الف. به خانه گناهکاری به میهمانی رفته است: مردم (همگی، نه فقط رهبران مذهبی) فکر کردند عیسی با شخص بدی همچون زکا مشارکت می‌کند. بنابراین شروع به اعتراض کردند.

یک. «عیسی به خانه زکا نرفت که به درباره عوض کردن شخصیتش آموزش دهد. بلکه زکا خودش به یکباره دریافت که بزرگترین پیامد ملاقات با مسیح، تغییر شخصیت است، بنابراین، ایستاد و گفت «سرورم، نیمی از دارایی ‌ام را به فقرا خواهم داد و اگر چیزی به نا شایستی از کسی گرفتم چهار برابر آن را به او باز خواهم گرداند.» (اسپورجن)

ب. ‌سرور من … چهار برابر به او باز می ‌گردانم: زکا با پذیرش عیسی و فقط کمی وقت گذراندن با او، فهمید که باید توبه کند و از راه­های ناشایست خود بازگشت کند. اولین چیزی که او طلب کرد، عیسی بود و هنگامی که همچنان مشتاق عیسی بود، شروع به توبه کرد.

یک. زکا با خوشحالی خواست تا حتی کاری بیش از آنچه شریعت حکم کرده است را انجام دهد. این وعده که به هر کسی که ظلم کرده است، جبران خواهد کرد، بسیار قابل توجه است. «با توجه به روشی که او ثروت خود را کسب کرده بود، بعید به نظر می‌رسد این لیست، کوتاه باشد.» (موریس)

دو. آیا یک زندگی می‌ تواند اینقدر سریع تغییر کند؟ بله. همه عادات ناپسند زندگی زکا به طور ناگهانی تغییر نکرد. اما قلب او تغییر کرد و می ‌توان شواهد تغییر ناگهانی قلب و زندگی او را دید.

ج. امروز نجات به این خانه آمده است: عیسی می‌دانست توبه زکا باعث نجات او شده و او از اسارت، محکومیت و مجازات گناهانش رهایی یافته است. خانه او دیگر خانه یک گناهکار نبود، بلکه خانه یک نجات یافته بود و عیسی این حقیقت را به همه کسانی که آنجا حضور داشتند اعلام کرد. 

یک. عیسی به آن حاکم جوان و ثروتمند  توصیه کرد که هر آنچه دارد بفروشد و به فقرا بدهد (لوقا ۱۸: ۱۸-۲۳). اما در مورد زکا فقط همین اندازه کافی بود که به کسانی که به ناحق چیزی از آنها گرفته پس دهد و جبران خسارت کند. عیسی زکا را به نام می ‌شناخت و به طور دقیق می‌دانست او از چه چیزی باید توبه کند و چگونه نزد مردم و خدا عادل شمرده شود.

دو. در لوقا ۱۸: ۲۴-۲۷ عیسی گفت ورود ثروتمندان به ملکوت خدا غیرممکن است اما با حضور خدا ممکن است.  در اینجا می ‌توانیم تحقق این وعده را ببینیم. زکا یک بخشنده شادمان بود زیرا خدا در او امری غیرممکن را به انجام رسانیده بود. در حالی که آن جوان ثروتمند با ناراحتی عیسی را ترک کرد و ثروت خود را حفظ کرد.

د. چرا که این مرد نیز فرزند ابراهیم است: از آنجایی که زکا در میان یهودیان شخص منفوری بود، احتمالا اغلب اوقات به او می‌ گفتند که او یهودی واقعی نیست. اما عیسی می ‌خواست همه بدانند که او حقیقتا فرزند ابراهیم است (هم از نظر ژنتیکی و هم از نظر ایمان) زیرا او با شادی عیسی را پذیرفته بود.

یک. کاهنان اریحا (که شهر لاویان بود) احتمالا اغلب اوقات او را محکوم می‌کردند و از او می ‌خواستند که به فقیران کمک کند. اما او بعد از ملاقات با عیسی، چنین کار بزرگی را با شادی انجام داد. محبت عیسی می ‌تواند ما را به انجام کارهای بزرگتری از هر قانون، هر احساس گناه و هر دغل کاری وا دارد.

ه. زیرا پسر انسان آمده تا گمشده را بجوید و نجات بخشد: عیسی توضیح می‌دهد که چرا با گناهکارانی همچون زکا دوستی کرده و با آنها ارتباط برقرار می‌کند. عیسی آمد تا افرادی مانند زکا را نجات دهد.

یک. زکا واقعا عیسی را باور داشت. فرزند حقیقی ابراهیم لزوما از نظر ژنتیکی از نوادگان ابراهیم نیست، بلکه کسی بود که به خدای ابراهیم ایمان داشت.

دو. حتی با وجود اینکه زکا به دنبال عیسی بود، اما او یک شخص گمشده بود و عیسی او را پیدا کرد. او برای پدر و مادرش، گمشده بود؛ او برای مذهبش، گمشده بود؛ او برای جامعه، گمشده بود؛ او برای دوستانش، گمشده بود؛ ولی با همه اینها برای خدا، گمشده نبود. «از آنجایی که تغییر او را در این داستان می‌بینیم، می ‌توانیم دریابیم او در پی خدا بود (لوقا ۱۹: ۳) و اولین جستجویش نتیجه بخش بوده و عیسی را ملاقات کرد (لوقا ۱۹: ۱۰).» (پیت)

سه. روایت زکا اطلاعات مهمی به ما می‌دهد از اینکه چه کسی، چه چیزی، کجا، چه زمانی، چرا و چطور می‌ توان عیسی را ملاقات کرد و پذیرفت. 

·      عیسی چه کسانی را می‌خواهد نجات دهد؟ گمشده گان را.

·      عیسی از آنانی که او را می ‌پذیرند چه می‌خواهد؟ رابطه.

·      عیسی می‌خواهد آنها کجا بیایند؟ پایین، نزد او.

·      عیسی می‌خواهد آنها چه زمانی او را بپذیرند؟ خیلی سریع.

·      عیسی چرا می‌خواهد او را بپذیرند؟ تا با او باشند و در زندگی با او در ارتباط باشند.

·      عیسی می‌خواهد چگونه او را بپذیرند؟ با شادی.

 

بخش دوم: داستان مباشران

۱. آیه (۱۱) منظور داستان

در همان حال که آنان به این سخنان گوش فرا می‌ دادند، عیسی در ادامه سخن، مثالی آورد، زیرا نزدیک اورشلیم بود و مردم گمان می‌کردند پادشاهی خدا در همان زمان ظهور خواهد کرد.

الف. نزدیک اورشلیم بود: اریحا از اورشلیم فاصله زیادی نداشت و عیسی نزدیک این شهر بود به همین دلیل شاگردان و دیگران انتظار داشتند عیسی در این زمان، به عنوان مسیحا و منجی سیاسی اسراییل ظاهر شود (مردم گمان می‌کردند پادشاهی خدا در همان زمان ظهور خواهد کرد).

یک. عید پسح نزدیک بود. طبق نوشته‌ های یوسف فلاوی، در این زمان، حدود دو میلیون زیارت کننده وارد اورشلیم می‌ شد. همین موضوع این ایده را تقویت می‌کرد که اکنون زمان مناسبی برای ظهور و نمایش قدرت مسیحایی است و انتظار داشتند پادشاهی خدا در همان زمان ظهور کند.

دو. جورج مک دونالد شعری در رابطه با انتظارات سردرگم آنها نوشته است:

آنها همه در پی یک پادشاه بودند. تا دشمنان را اسیر سازد و آنها را بلند گرداند. اما یک پسر بچه کوچک آمد.  و ناله یک زن بلند شد.

ب. مردم گمان می‌کردند پادشاهی خدا در همان زمان ظهور خواهد کرد: عیسی این داستان را بیان کرد تا به شاگردانش هشدار دهد که او باید آنها را ترک کند و قبل از اینکه پادشاهی خدا در جلال ظاهر شود، او نزد آنها باز خواهد گشت و به آنها گفت که در غیاب او، آنها چگونه باید رفتار کنند.

یک. «این داستان یک نشانه از رفتن او به جایی دور بود. عیسی اینطور تعلیم داد که او اول می‌بایست برود و بعد از یک غیبت طولانی، قبل از اینکه ملکوت خدا در جلال ظاهر شود، بازگشت خواهد کرد.» (موریسن)

دو. در این داستان اشارات تاریخی بسیاری وجود دارد. «نجات دهنده ما به احتمال، جزییات این داستان را از تاریخ حقیقی آرکلئوس، پسر هیرودیس (که بعد از مرگ پدرش به روم رفت تا بر پادشاهی پدرش اقتدار دریافت کند) برگرفته است. این تایید توسط امپراطوری روم ضروری بود زیرا امپراطوری هیرودیس، بخشی از امپراطوری روم را تشکیل می ‌داد. در آن زمان یک نماینده یهودی نیز به روم رفت تا بر ادعای پادشاهی آرکلئوس مناظره کند. اما به هرحال امپراطوری روم او را به عنوان حاکم (و نه به عنوان پادشاه با اقتدار کامل) بر نیمی از قلمروی پدرش منصوب کرد.» (گلدنهایز)

۲. آیات (۱۲-۱۳)‌ ارباب پول را بین خادمان تقسیم می‌کند.

پس گفت: «نجیب ‌زاده‌ای به سرزمینی دوردست رفت تا به مقام شاهی منصوب شود و سپس بازگردد. پس، ده تن از خادمان خود را فرا خواند و به هر یک سکه‌ ای طلا داد و گفت: «تا بازگشت من با این پول تجارت کنید.»

الف. نجیب‌ زاده‌ای به سرزمینی دوردست رفت تا به مقام شاهی منصوب شود و سپس بازگردد: این داستان که در اینجا ذکر شده است با داستانی که عیسی در متی 25 درباره آمادگی و استعداد نقل می‌کند متفاوت است. در اینجا ده خادم وجود دارد که به هریک به میزان مساوی پول داده می‌شود و این مقدار پول معادل سه ماه دستمزد یک کارگر بود.

یک. خداوند مطابق خواست خود، هدایای متفاوتی را بین بعضی تقیسم کرده  و بقیه هدایا به مساوات به همه ایمانداران داده می‌شود؛ هدایایی مانند بشارت که به طور مساوی به هر ایمانداری داده شده است.

دو. ده تن از خادمان خود را فرا خواند و به هر یک سکه ‌ای طلا داد: او به هریک از آن ده تن یک سکه طلا داد.

ب. تا بازگشت من با این پول تجارت کنید: ارباب در حالی که به جایی دور رفت تا به پادشاهی منصوب شود، از خادمان خود انتظار داشت که آنها به کار تجارت مشغول شوند و از منابعی که او در اختیار آنها قرار داده است به بهترین روش استفاده کنند.

 

۳. آیه (۱۴) سرکشی شهروندان

اما مردمانی که قرار بود بر ایشان حکومت کند، از وی نفرت داشتند؛ آنان از پس او قاصدانی فرستادند با این پیغام که: «ما نمی‌خواهیم این شخص بر ما حکومت کند.»

الف. اما مردمانی که قرار بود بر ایشان حکومت کند، از وی نفرت داشتند: این افراد خادمانی نبودند که به آنها پول برای تجارت داده بود. بلکه ساکنین سرزمینی بودند که او بر آنها حکومت کرد.

ب. ما نمی‌خواهیم این شخص بر ما حکومت کند: این ساکنین از آن نجیب ‌زاده نفرت داشتند و او نیز به خوبی از این موضوع آگاه بود. در داستان عیسی، شخص نجیب زاده هیچ کاری انجام نداده بود که سزاوار تنفر این مردمان باشد و نفرت آنها فقط به این دلیل بود که قلب آنها از نفرت پر بود.

 

۴. آیات (۱۵-۱۹) دو خادم اول، برای پاسخگویی نزد ارباب حاضر شدند.

با این همه، او به مقام شاهی منصوب شد و به ولایت خویش بازگشت. پس فرمود خادمانی را که به ایشان سرمایه داده بود، فرا خوانند تا دریابد هر ‌یک چقدر سود کرده است. اولی آمد و گفت: «سرورا، سکه تو ده سکه دیگر سود آورده است.» به او گفت: «آفرین، ای خادم نیکو! چون در اندک امین بودی، حکومت ده شهر را به تو می‌ سپارم.» دومی آمد و گفت: «سرورا، سکه تو پنج سکه دیگر سود آورده است.» به او نیز گفت: «بر پنج شهر حکمرانی کن.»

الف. با این همه، او به مقام شاهی منصوب شد و به ولایت خویش بازگشت. پس فرمود خادمانی را که به ایشان سرمایه داده بود، فرا خوانند تا دریابد هر‌ یک چقدر سود کرده است: وقتی ارباب بازگشت، نخست به کار خادمان رسیدگی کرد و سپس به سرکشی مردمانش پرداخت. زیرا اولین نگرانی او مردمش نبودند، بلکه خادمان بودند. او در ابتدا خواست بداند که خادمانش در غیاب او چقدر وفادار و امین بوده ‌اند.

ب. اولی آمد و گفت: «سرورا، سکه تو ده سکه دیگر سود آورده است.»: اولین خادم با گزارشی نیکو نزد ارباب آمد. او با پولی که اربابش به او داده بود به کار تجارت مشغول شد و ده برابر سود کرده بود و این یک مبلغ چشمگیری و سودی ۱۰۰۰٪ بود.

یک. خادم اول، تعریف و تمجید ارباب خود را دریافت کرد: «آفرین، ای خادم نیکو! چون در اندک امین بودی، حکومت ده شهر را به تو می ‌سپارم.» و از آن جایی که منابعی که ارباب در اختیار او قرار داده بود را به خوبی مدیریت کرده بود، حاکمیت ده شهر از پادشاهی ارباب به او داده شد.

دو. حکومت ده شهر را به تو می‌ سپارم: پاداش خادم امین، استراحت نبود بلکه خدمات بیشتر بود و این امر برای خادم خداوند، بسیار لذت بخش است. «پاداش به خوبی انجام دادن کارها، کارهایی بیشتر است… پاداش عظیم خداوند به آنانی که با امانت خود او را خشنود ساخته ‌اند، اعتماد بیشتر است.»(بارکلی)

ج. سرورا، سکه تو پنج سکه دیگر سود آورده است: خادم دوم نیز با گزارش خوشایندی نزد ارباب حاضر شد. او نیز با سرمایه ارباب خود به تجارت مشغول شده بود و سرمایه او را پنج برابر کرده بود یعنی سود 500%.

یک. هریک از خادمان اعتبار تجارتی که انجام داده بودند را به پول ارباب نسبت دادند (سکه تو) نه به تلاش و استعداد خودشان. «سرمایه تو این تجارت را انجام داده است نه تلاشهای من» (تراپ)

یک. خادم دوم نیز پاداش گرفت اما ارباب به او سخنان تحسین آمیز «آفرین، ای خادم نیکو!» نگفت. اما تعداد شهرهایی که برای حکومت به او داده شد مطابق وفا داری او در انجام تجارت با منابع اربابش بود.

 

۵. آیات (۲۰-۲۶) خادم سوم نیز برای پاسخگویی نزد ارباب حاضر شد.

سپس دیگری آمد و گفت: «سرورا، اینک سکه تو! آن را در پارچه ‌ای پیچیده، نگاه داشتم. زیرا از تو می‌ ترسیدم، چون مردی سختگیری. آنچه نگذاشته ‌ای، بر می‌گیری، و آنچه نکاشته‌ای، می‌ دروی.» به او گفت: «ای خادم بدکار، مطابق گفته خودت بر تو حکم می‌ کنم. تو که می‌دانستی مردی سختگیرم، آنچه نگذاشته ‌ام بر می‌گیرم و آنچه نکاشته ‌ام می‌ دروم، چرا پول مرا به صرافان ندادی تا چون باز گردم آن را با سود پس گیرم؟» پس به حاضران گفت: «سکه را از او بگیرید و به آن که ده سکه دارد، بدهید.» به او گفتند: «سرورا، او که خود ده سکه دارد!» پاسخ داد: «به شما می‌ گویم که به هر که دارد، بیشتر داده خواهد شد؛ اما آن که ندارد، همان که دارد نیز از او گرفته خواهد شد.»

الف. سرورا، اینک سکه تو! آن را در پارچه ‌ای پیچیده، نگاه داشتم: خادم سوم گزارش خوبی برای ارایه به ارباب نداشت. ارباب به آنها دستور داده بود تا زمان بازگشت او، آنها باید به تجارت مشغول باشند. ولی خادم سوم از این فرمان ارباب خود سرپیچی کرده بود. او فقط سرمایه ارباب را حفظ کرده بود و هیچ کاری با آن انجام نداده بود.

یک. خادم سوم نا اطاعتی خود را با ادعای سختگیری ارباب توجیه می‌کند. او ادعا می‌کند که ارباب به قدری قدرتمند است که نیازی به کمک خادمانش ندارد (آنچه نگذاشته ‌ای، بر می‌گیری، و آنچه نکاشته ‌ای، می ‌دروی).

ب. مطابق گفته خودت بر تو حکم می ‌کنم. تو که می‌دانستی مردی سختگیرم: ارباب خادم سوم را پاداش نمی‌دهد بلکه درعوض او را سرزنش می‌کند. زیرا سختگیری و اقتدار عظیم ارباب به جای اینکه باعث شود این خادم بیشتر تلاش کند، باعث نا اطاعتی و کاهلی او شده بود.

یک. این خادم می‌توانست با سرمایه خادم خود کار آسانی انجام دهد (چرا پول مرا به صرافان ندادی تا چون باز گردم آن را با سود پس گیرم؟) او می‌توانست این پول را در بانک بگذارد و از آن سود بگیرد. اما با این وجود نا اطاعتی کرد و هیچ کاری انجام نداد.

دو. این موضوع به ما کمک می‌کند تا برنامه ارباب را درک کنیم. هدف او این نبود که خادمانش از منابع او سود بدست آورند، بلکه هدفش این بود که شخصیت آنها ساخته شود. او نیازی نداشت خادمان برای او پول بیشتری کسب کنند، بلکه می ‌خواست آنها با انجام این کار شخصیت خودشان را بسازند.

ج. سکه را از او بگیرید و به آن که ده سکه دارد، بدهید: از خادم سوم هر آنچه که داشت، گرفته شد. او خادم ارباب خود باقی ماند و همچنان در خانه او ماند ولی هیچ چیز دیگری برایش نماند. او ثابت کرد که در انجام امور ارباب خود ناتوان است پس هیچ چیزی برای رسیدگی به او داده نشد.

یک. عیسی بر این موضوع بسیار تاکید کرد که «به شما می ‌گویم که به هر که دارد، بیشتر داده خواهد شد؛ اما آن که ندارد، همان که دارد نیز از او گرفته خواهد شد». «در این عبارت یک تناقض وجود دارد، و این اصل کمی قبلتر در لوقا ۸: ۱۸ نیز ثبت شده است؛ هرکه در خداوند امین باشد پاداش خواهد برد و هرکه امین نباشد، هر آنچه دارد از او گرفته خواهد شد. کسانی که نور را دریافت می‌کنند، نور بیشتری هم ساطع می‌کنند و کسانی که از پذیرش نور امتناع می‌کنند، شب و تاریکی را با خود می ‌آورند.» (پیت)

دو. «در زندگی مسیحی نباید منفعل و بیکار باشیم، بلکه باید از هدایایمان استفاده کنیم و پیشرفت و تغییر ایجاد کنیم. در غیر این صورت آنچه که داریم از ما گرفته خواهد شد.» (موریس)

سه. نکته مهم این داستنان بسیار واضح است؛ آمدن پادشاهی خداوند مدت زمانی به طول می ‌انجامد ولی ما باید هدفمان این باشد که تا آن زمان خادمان وفادار و امین او باشیم. ارباب ما به سرزمین دوری رفته است و روزی با پادشاهی­­ ‌اش باز خواهد گشت و به ما فرمان داده که تا زمان بازگشت او با منابعی که او در اختیار مان قرار داده به کار تجارت مشغول باشیم.

چهار. «از مقدار پولی که به طور مساوی بین خادمان تقسیم شد می ‌توانیم دریابیم که وظیفه بشارت انجیل به هر کسی که به مسیح ایمان دارد، داده شده است و هر کسی باید در ایمان خود رشد کند. به همه ایمانداران یک کلام (کلام خدا) داده شده، همان کلامی که به آن ایمان دارند و از طریق آن نجات یافته ‌اند. پس باید از آن استفاده کنند و به کار خدا مشغول باشند.» (کلارک)

پنج. زمانی که ارباب ما بازگردد، به هریک از ما برحسب وفا داری که داشته ‌ایم پاداش خواهد داد و در ملکوت خودش به هر کس اقتدار خاصی مطابق امانتداریش خواهد داد.

شش. خادمی که امین نبود فکر می‌کرد چون اربابش بسیار اقتدار دارد پس نیازی به کمک و کار او ندارد. به همین دلیل هیچ کاری در غیاب او انجام نداد. اما موضوع این نیست که او به کمک ما احتیاج دارد یا نه. بلکه موضوع این است که ما نیاز داریم به او کمک کنیم و قسمتی از کار و برنامه او باشیم.

 

۶. آیه (۲۷) فرارسیدن روز داوری برای دشمنان ارباب

و اینک آن دشمنان مرا که نمی‌خواستند بر ایشان حکومت کنم بدین‌ جا بیاورید و در برابر من بکُشید.

الف. اینک آن دشمنان مرا: همه خادمان باید در مورد کارهایشان در غیاب ارباب حساب پس می دادند و وقتی این کار انجام شد هیچ یک از آنها به اینکه به طور عمدی نسبت به ارباب خود وفادار نبوده است محکوم نشد. اکنون زمان آن رسید که ارباب به حساب دشمنان خود رسیدگی کند، یعنی کسانی که در لوقا ۱۹: ۱۴ به آنها اشاره شده بود؛ کسانی که از ارباب متنفر بودند و گفتند «ما نمی‌خواهیم این شخص بر ما حکومت کند.»

یک. نمی‌خواستند بر ایشان حکومت کنم: آنها می‌خواستند تا جایی که می‌توانند تلاش کنند که مانع حکومت این ارباب بر آن سرزمین شوند اما تلاش آنها بی‌ فایده بود و او به هرحال بر آنها اقتدار یافت.

ب. در برابر من بکشید: همه خادمان ارباب مجبور به پاسخگویی در برابر او بودند اما دشمنان او نیز باید در برابر او حاضر می شدند. داوری نهایی بر آنها آمد و این پایان غم انگیز و دردناک نشان می‌دهد که واکنش افراد به پادشاهی عیسی، تصمیم مرگ و زندگی آنهاست.

 

 

بخش سوم: ورود عیسی به اورشلیم

۱. آیه (۲۸) در راه اورشلیم

پس از این گفتار، عیسی پیشاپیش دیگران راه اورشلیم را در پیش گرفت.

الف. پس از این گفتار: عیسی بعد از اینکه با دقت دیدگاه شاگردانش را در مورد ماهیت حقیقی ملکوت و ماموریتش اصلاح کرد، مستقیم به سمت اورشلیم پیش رفت.

یک. «در آخر، در اورشلیم، شهر معبد، در هفته ‌ای که پیش رو دارد، بزرگترین و مقدسترین نمایشنامه در تاریخ بشریت به روی صحنه خواهد رفت.» (گلدنهایز)

ب. راه اورشلیم را در پیش گرفت: او کاملا می‌دانست چه چیزی در انتظارش است. او می‌دانست قبل از ظهور ملکوت، باید رنج صلیب را متحمل شود. پس به سمت اورشلیم به راه افتاد. ما باید او را برای تحمل این رنجها تحسین کنیم نه اینکه برای او دلسوزی کرده و متاسف باشیم. او به طور دقیق می‌دانست چه چیزی پیش رویش است.

یک. یوحنا ۱۱: ۵۷ آشکار می‌کند که او تحت تعقیب بود و برای سر او جایزه گذاشته شده بود. با وجود همه اینها عیسی از عمومی ‌ترین مسیری که وجود داشت، وارد اورشلیم شد.

 

۲. آیات (۲۹-۳۴)‌ برای مراسم ورود تدارک با دقتی دیده شد.

چون به نزدیکی بِیت ‌فاجی و بِیت ‌عنیا که بر فراز کوهی بود رسید، دو تن از شاگردان خود را فرستاده گفت: «به دهکده ‌ای که پیش روی شماست، بروید. چون وارد شدید، کره الاغی را بسته خواهید یافت که تا به حال کسی بر آن سوار نشده است. آن را باز کنید و به اینجا بیاورید. اگر کسی از شما پرسید: «چرا آن را باز می‌ کنید؟» بگویید: «خداوند بدان نیاز دارد.‌» فرستادگان رفتند و همه چیز را چنان یافتند که عیسی گفته بود. و چون کره را باز می‌کردند، صاحبانش به ایشان گفتند: «چرا کره را باز می ‌کنید؟» پاسخ دادند: «خداوند بدان نیاز دارد.»

الف. به دهکده ‌ای که پیش روی شماست، بروید. چون وارد شدید، کره الاغی را بسته خواهید یافت: از آن جایی که عیسی به آخرین هفته قبل از صلیب که هفته‌ ای بحرانی نزدیک میشد، با دقت خاصی شاگردانش را فرستاد تا برای ورود او به اورشلیم تدارک ببینند. عیسی پیشتر نیز بارها به اورشلیم سفر کرده بود اما این سفر بسیار خاص بود.

ب. کره الاغی را بسته خواهید یافت که تا به حال کسی بر آن سوار نشده است: عیسی سوار بر یک حیوان پست وارد اورشلیم شد. او به جای اینکه مانند یک سردار فاتح مطابق رسوم سلطنتی، سوار بر اسب شود، بر یک کره الاغ سوار شد. او به عنوان پادشاه صلح وارد اورشلیم شد.

یک. «الاغ نشان دهنده این بود که شخصی که بر آن سوار است، مرد صلح، کاهن و یا شخص فروتنی است. البته ممکن بود که پادشاه هم در برخی شرایط بر یک الاغ سوار شود اما آنها اغلب بر اسبهای قوی جنگی سوار می‌ شدند. زکریای نبی مسیح را به عنوان پادشاه صلح معرفی می‌کند.» (موریس)

دو. «این ورود به اورشلیم، بخشی از پیروزی مسیح بود. در حقیقت پیروزی فروتنی بر غرور و بزرگی دنیایی، فقر بر توانمندی،  مهربانی و ملایمت بر خشم و نفرت.» (کلارک)

سه. تا به حال کسی بر آن سوار نشده است: اف بی مایر معتقد است این عمل مسیح به ما نشان می‌دهد که خداوند چطور از ما می‌خواهد به او وفادار باشیم زیرا که تنها جایگاه اقتدار، متعلق به مسیح است. او همچنین اشاره می‌کند که عیسی از ما یک خدمت مختصر و قلبی می‌خواهد و اگر این خدمت در اراده و برنامه او باشد آنگاه در آن آرامش خواهیم یافت.

ج. خداوند بدان نیاز دارد: این طور به نظر می رسید که از قبل کرایه این حیوان برای استفاده عیسی تدارک دیده شده بود. شاگردان فقط باید به صاحب حیوان می ‌گفتند که الاغ را برای استفاده عیسی می ‌خواهند.

یک. «به طور معمول، صاحبان حیواناتی از قبیل الاغ (برای فقیران) و اسب (برای ثروتمندان)، حیوانات خود را در برابر مبلغ و مدت زمان مشخصی به مسافران کرایه می ‌دادند.» (پیت)

دو. «در این جمله، ارتباط خاص بین کلمات را مشاهده می ‌کنیم «خداوند بدان نیاز دارد». عیسی بدون اینکه ذات پادشاهی و اقتدار خود را ترک کند، ذاتی پر از نیاز به خود گرفت. او همچنان خداوند بود و می‌توانست به مخلوقات خود فرمان دهد و هرچه را که می‌خواهد بدست آورد اما ماهیت نیاز را بر خود گرفت.» (اسپورجن)

سه. «خداوند بدان نیاز دارد: نه به خاطر خستگی: او از جلیل تا بیت عنیا پیاده سفر کرده بود و می‌توانست همچنان با پای پیاده به سفر خود در حدود 3 کیلومتر دیگر نیز ادامه دهد اما او می‌بایست طبق پیشگویی زکریا ۹: ۹ به اورشلیم وارد می ‌شد.» (پول)

 

۳. آیات (۳۵-۴۰) عیسی با فروتنی اما با اکرام و ستایش وارد این شهر می‌شود.

آنان کره را نزد عیسی آوردند. سپس ردا های خود را بر آن افکندند و عیسی را بر آن نشاندند. همچنان که عیسی پیش می‌ راند، مردم ردا های خود را بر سر راه می ‌گستردند. چون نزدیک سرازیری کوه زیتون رسید، جماعت شاگردان همگی شادمانه خدا را با صدای بلند به ‌خاطر همه معجزاتی که از او دیده بودند سپاس گفته، ندا در دادند که: «مبارک است پادشاهی که به نام خداوند می‌آید! صلح و سلامت در آسمان و جلال در عرشِ برین باد!» برخی از فریسیان از میان جمعیت به عیسی گفتند: «استاد، شاگردانت را امر کن که ساکت باشند!» در پاسخ گفت: «به شما می ‌گویم اگر اینان خاموش شوند، سنگها به فریاد خواهند آمد!»

الف. سپس ردا های خود را بر آن افکندند … مردم ردا های خود را بر سر راه می ‌گستردند … شادمانه خدا را با صدای بلند به‌ خاطر همه معجزاتی که از او دیده بودند سپاس گفته: جمعیت به طرز فوق ‌العاده‌ای عیسی را تمجید کردند و خداوند را به خاطر اینکه این پادشاه را به اورشلیم فرستاده ستایش کردند و گفتند مبارک است پادشاهی که به نام خداوند می‌آید!

یک. در آن زمان بسیار عادی بود که یک پادشاه پیروز و فاتح وارد شهر شود و مرسوم بود وقتی یک پادشاه فاتح وارد شهری می ‌شد، ارتش و ساکنین پادشاهیِ او، به استقبال او می ‌رفتند و پشت سرش به راه می ‌افتادند. وقتی پادشاه با نشانه‌ هایی از پیروزی و اقتدارش وارد شهر می ‌شد، جمعیت برای ستایش و تحسین او شروع به آواز خواندن می‌کردند. سرانجام او به معبد بزرگ شهر داخل می‌ شد و برای خدایان که در پیروزی به او کمک کرده ‌اند قربانی تقدیم می‌کرد.

دو. انجیل این رسم شناخته شده را به کار می‌ گیرد و آن را در ذهن مردم تغییر می‌دهد. عیسی با فروتنی وارد اورشلیم شد و مردم با ردا های خود از او استقبال کردند و با سرود ها او را ستایش کردند. تنها نشانه قدرت او کره الاغ و شاخه‌ های نخل بود. او بعد از اینکه وارد شهر شد، قربانی تقدیم  نکرد اما وضعیت مذهبی معبد را به چالش کشید و معبد را پاک کرد.

ب. شاگردانت را امر کن که ساکت باشند!: ستایش عیسی از جانب جمعیت باعث ناراحتی دشمنان او شد. همین امر باعث شد به ستایش­های جمعیت اعتراض کنند. این ستایشها سبب می‌ شد تا آنها بدانند شکست خورده هستند. یوحنا ۱۲: ۱۹ این روز را چنین توصیف می‌کند. «پس فریسیان به یکدیگر گفتند: ببینید که راه به جایی نمی ‌برید؛ بنگرید که همه دنیا از پی او رفته‌ اند.»

یک. هیچ چیزی مانند شنیدن ستایش­های خدا به شیطان و پیروانش شکست نهایی‌ شان را اعلام نمی‌کند. زمانی که قوم خدا حقیقتا او را می ‌پرستند و ذهن و قلبشان را بر خدا متمرکز می‌کنند و نه بر خودشان یا گناه و یا مزاحمت­های شریران، آنگاه شیطان شکست می‌ خورد.

ج. به شما می‌ گویم اگر اینان خاموش شوند، سنگها به فریاد خواهند آمد!: عیسی زمانی این سخن را گفت که فریسیان از او خواستند پرستندگان و کسانی که او را به عنوان پادشاه پذیرفته بودند را ساکت کند. اوه، در این روز، عیسی مورد ستایش قرار گرفت. او در بیشتر خدمت خود تا جایی که می‌توانست تلاش کرد تا مانع مردم شود که او را در عموم به عنوان مسیح ستایش کنند اما در اینجا او خودش دیگران را دعوت می‌کند تا او را به عنوان مسیح در پرستش عمومی، ستایش و تمجید کنند.

یک. سنگها به فریاد خواهند آمد: شاید عجیب به نظر بیاید که بگوییم سایر مخلوقات جهان نیز خداوند را پرستش می‌کنند. اما کتاب مقدس در چندین آیه به این موضوع اشاره می‌کند ؛ درختان، کوهها، اقیانوس­ها، رودخانه ‌ها، وادی ‌ها، دره ‌ها، گله‌ ها و رمه‌ها، پرندگان و مزارع، همگی خداوند را می ‌ستایند (مزامیر ۱۴۸: ۷-۱۳، مزامیر ۹۶: ۱۱-۱۲).

دو. از آن جایی که جمعیت خدا را ستایش می‌کردند، پس سنگها سکوت کرده بودند: همگی شادمانه خدا را با صدای بلند به ‌خاطر همه معجزاتی که از او دیده بودند سپاس گفته. «من همچنان معتقدم که آن شاگردان نیز مانند ما هر کدام آزمایشها و درگیری‌ های شخصی خودشان را داشتند، شاید یکی از آنها همسر بیماری در خانه داشت و یا فرزندی که از مریضی و ضعف رنج می‌برد.» (اسپورجن) اما همگی خدا را با شادمانی ستایش کردند!

د. با صدای بلند به‌ خاطر همه معجزاتی که از او دیده بودند سپاس گفته: ستایش آنها همراه با یادآوری بود. آنها همه کارهای عجیبی که از عیسی دیده بودند را به یاد می‌ آوردند مانند برخاستن ایلعازر از میان مردگان (یوحنا ۱۲: ۱۷-۱۸). آنها کارهای بزرگی که خدا در زندگی‌ شان به انجام رسانده بود را به یاد می ‌آوردند.

یک. اتهام بزرگی که به پرستش­های ما زده می‌شود این است که می‌گویند پرستش­ها به دور از فکر و ذهن هستند و هیچ چیز خاصی در ذهن نداریم که خدا را برای آن بپرستیم اما وقتی خدا را می ‌پرستیم کارهای بزرگی که او در زندگی برای ما انجام داده است را به یاد می ‌آوریم. هر کسی که می‌گوید «خداوند را بستایید!» باید قادر باشد به این سوال پاسخ دهد که «برای چه باید خدا را بستاییم؟»

 

۴. آیات (۴۱-۴۴)‌ گریستن عیسی برای اورشلیم

پس چون به اورشلیم نزدیک شد و شهر را دید، بر آن گریست و گفت: «کاش تو نیز در این روز تشخیص می‌ دادی که چه چیز برایت صلح و سلامت به ارمغان می ‌آورد. اما افسوس که از چشمانت پنهان گشته است. زمانی فرا خواهد رسید که دشمنانت گرداگرد تو سنگر خواهند ساخت و از هر سو محاصره ‌ات کرده، عرصه را بر تو تنگ خواهند نمود؛ و تو و فرزندانت را در درونت به خاک و خون خواهند کشید. و سنگ بر سنگ بر جا نخواهند گذاشت؛ زیرا از موعد آمدن خدا به یاری ‌ات غافل ماندی.»

الف. پس چون به اورشلیم نزدیک شد و شهر را دید، بر آن گریست: این یک لحظه بسیار احساسی برای عیسی بود. اشکهای او برای سرنوشتش در اورشلیم نبود بلکه برای سرنوشت اورشلیم بود.

یک. « ممکن است کلمه‌ ای که در اینجا گریستن ترجمه شده باشد، به مفهوم ناله و شیون باشد. بغض عیسی از اندوه شکسته شد و برای فرصتی که این شهر از دست داده بود، ماتم گرفت.» (موریس)

دو.  «این گریه، از روی احساس نا امیدی بود. او بارها به این شهر سفر کرده بود تا آن را از نابودی رهایی بخشد و اکنون سلامتی و صلح را با خود به این شهر برده بود. نابینایی روحانی حاکمان و مردم، باعث شد تا آنها هرگز هدف و مفهوم این ملاقات را درک نکنند. سرنوشتی که در انتظار آنها بود، غیرقابل گریز بود، آنها هرگز نتوانستند از هلاکت رهایی یابند.» (مورگان)

ب. کاش تو نیز در این روز تشخیص می ‌دادی که چه چیز برایت صلح و سلامت به ارمغان می‌ آورد: یهودیان در مورد این موضوع با عیسی هم عقیده نبودند. رهبران آنها عیسی را نپذیرفته بودند و بیشتر مردم یهود نیز از رهبرانشان پیروی می‌کردند. با این وجود اگر عیسی را می‌ شناختند و کار او به عنوان مسیح را نیز می ‌پذیرفتند، آنگاه می‌توانستند از نابودی که در راه بود، نجات یابند.

یک. در برخی نسخه ‌های قدیمی کتاب مقدس، این آیه که در اینجا ذکر شده یعنی «عیسی گریست» حذف شده است. زیرا برخی مفسران معتقد هستند اگر عیسی کامل بود پس نباید گریه می‌کرد؛ اما همین کامل بودن عیسی سبب شد تا در چنین شرایطی که اسراییل تنها موقعیت رهایی از هلاکت را از دست داد، به حال آن گریه کند.

دو. عیسی در اینجا قلب خدا را نشان داد که چطور حتی زمانی که داوری بر بشر می‌آید، خدا از آن خشنود نیست. حتی زمانی که قضاوت خدا کاملا عادلانه است، باز هم قلب خداوند به خاطر این داوری می ‌گرید.  

ج. کاش تو نیز در این روز تشخیص می ‌دادی که چه چیز برایت صلح و سلامت به ارمغان می ‌آورد: عیسی برای این ناراحت بود که آنها نمی‌دانستند که زمان  مسیح فرا رسیده است یعنی روزی که توسط دانیال پیامبر پیشگویی شده بود: این روز.

یک.  این روز بسیار مهم است زیرا همان روزی است که دانیال پیامبر در مورد مسیح پیشگویی کرده است. او در مورد مسیح اینطور پیشگویی کرده بود که پادشاه وارد اورشلیم می‌شود. دانیال گفت در تقویم یهودی از روز فرمان بازسازی اورشلیم تا ورود شاهانه مسیح به اورشلیم حدود 483 سال طول خواهد کشید. بر طبق محاسبه رابرت اندرسون این رخداد دقیقا 483 سال بعد از آن تاریخ رخ داد (مطابق دانیال ۹: ۲۵ در تقویم یهودی هر سال 360 روز است).

دو.  این همان روزی است که در مزمور ۱۱۸: ۲۴ به آن اشاره شده است. «این است روزی که خداوند ساخته است، در آن وجد و شادی کنیم!»

د. چه چیز برایت صلح و سلامت به ارمغان می ‌آورد: اورشلیم به معنی «شهر صلح» است. اما این شهر صلح نمی‌دانست چه چیز برایش صلح و سلامتی به ارمغان می ‌آورد. عیسی می‌دانست که اشتیاق آنها به داشتن یک نجات دهنده سیاسی برایشان در کمتر از یک نسل خربی کامل به بار می آورد.

ه. زمانی فرا خواهد رسید که دشمنانت گرداگرد تو سنگر خواهند ساخت و از هر سو محاصره ‌ات کرده: عیسی پنج جنبه از حمله رومیان به اورشلیم را پیشگویی کرد:

·      بنایی از خاک.

·      محاصره شهر.

·      نابودی شهر.

·      کشته شدن ساکنین شهر.

·      با خاک یکسان کردن کامل شهر.

یک. یوسف فلاوی تاریخ نگار، محاصره اورشلیم را اینطور توصیف می‌کند: قبل از اینکه رومیان شهر را به طور کامل نابود کنند، صدای ساکنین آن را خاموش کردند. (جنگهای یهودیان 5، 12، 1-3).

دو. مطابق گزارش یوسف فلاوی: «همه امید یهودیان برای فرار اکنون از بین رفته بود، آنها دیگر نمی‌توانستند از شهر خارج شوند. قحطی عظیمی در گرفت و همه خانه ‌ها و خانواده ‌ها را در خود فرو بلعید. زنان و کودکان بسیاری از قحطی جان خود را از دست دادند، خیابانهای شهر پر بود از اجساد این افراد. بچه ‌ها و مردان جوان در کوچه و بازار سرگردان بودند. قحطی آنها را ضعیف کرده بود و این سایه شوم هر جا که می‌توانست آنها را به دام می ‌انداخت و جانشان را می‌گرفت. در ابتدا، برای مدتی اجساد را  دفن می‌کردند اما بعد از مدتی دیگر نمی‌توانستند این کار را انجام دهند. جنازه‌ها را از دره ‌ها پایین می ‌انداختند. وقتی تیتوس در اطراف این دره ‌ها قدم می ‌زد، مشاهده کرد که آنها پر از جنازه‌ شده اند، قلبش به درد آمد و شروع به گریستن کرد. او دستهایش را نزد خدا بالا برد و گفت خداوندا تو شاهد بر این اتفاق هستی نه انجام دهنده آن. (به نقل از اسپورجن. او همچنین می‌گوید: «در تاریخ هیچ چیزی وحشتناک تر از این واقعه نیست. اما با این وجود این امر قابل مقایسه با نابودی روح نیست.»)

۵. آیات (۴۵-۴۸)  پاکسازی معبد

سپس به صحن معبد درآمد و به بیرون راندن فروشندگان آغاز نمود، و به آنان گفت: «نوشته شده است که خانه من خانه دعا خواهد بود؛ اما شما آن را ’لانه راهزنان‘ ساخته‌اید.» او هر روز در معبد تعلیم می‌ داد. اما سران کاهنان و علمای دین و مشایخ قوم در پی کشتن او بودند، ولی راهی برای انجام مقصود خود نمی ‌یافتند، زیرا مردم همه شیفته سخنان او بودند.

الف. سپس به صحن معبد درآمد و به بیرون راندن فروشندگان آغاز نمود: به نظر می‌رسد این روایت با گزارش پاکسازی معبد که در یوحنا ۲: ۱۳-۲۲  ذکر شده است تفاوت دارد. در یوحنا می‌بینیم این عمل عیسی با شروع خدمت زمینی او انجام شد. اما به هر حال هدف یکی است و آ» بیرون راندن سودا گرانی است که با همکاری کاهنان برای کسب سود نامشروع، زیارت کنندگان اورشلیم را فریب می‌ دادند. آنها زیارت کنندگان را وادار می‌کردند، حیوانات قربانی و سکه ‌های معبد را با قیمتی بسیار بالا خریداری کنند.

یک. بارکلی اشاره می‌کند، «قیمت یک جفت کبوتر در خارج از معبد 4 سکه و در داخل معبد بیش از 75 سکه بود.» یعنی در حدود بیست برابر گرانتر بود.

دو. با این حال عیسی هم به خریداران خشم گرفت و هم بر فروشندگان. «فروشندگان و خریداران از یک قماش بودند. البته این خرید و فروش اجتناب ناپذیر بود و در برخی موارد حتی ضروری بود. در ابتدا این کار به طرز صحیحی انجام می ‌شد، اما خیلی زود این کار با روحیه تجارت و سودآوری آمیخته شد و سوءاستفاده از زیارت کنندگان در آن زمان بسیار رایج شد.» (بروس)

سه. عیسی این کار را بیشتر به عنوان یک تمثیل و نماد انجام داد. «هیچ نشانه‌ ای مبنی بر ایجاد اصلاحات وجود ندارد، بدون شک ظرف یک هفته همه چیز به حالت عادی بر گشت و عیسی کار دیگری در این زمینه انجام نداد.» (فرانس)

ب. خانه من خانه دعا خواهد بود: تاجران در صحن بیرونی معبد فعالیت داشتند، یعنی در تنها مکانی که غیر یهودیان اجازه داشتند بیایند و دعا کنند. بنابراین این مکان دعا، به بازار و مکان بی حرمتی تبدیل شده بود (لانه راهزنان).

یک. روایت مرقس در بردارنده نقل قول کامل عیسی است که اشاره دارد به اشعیا ۵۶: ۷ «مگر نوشته نشده است که، خانه من خانه دعا برای همه قوم­ها خوانده خواهد شد؟» (مرقس ۱۱: ۱۷). این همان چیزی است که اشعیا پیش بینی کرده بود و عیسی نیز آن را یادآوری کرده بود که این معبد، محل دعا برای همه قوم هاست. فعالیت فروشندگان و خریداران در صحن بیرونی، این امر را برای غیر یهودیان غیرممکن می‌ ساخت که به آنجا بیایند و دعا کنند.

دو. «در هیاهوی خرید و فروش و چانه ‌زنی، دعا کردن غیرممکن بود. آنانی که طالب حضور خدا بودند، توسط همان افراد خانه خدا، از آنجا بیرون رانده می‌ شدند. (بارکلی)

ج. او هر روز در معبد تعلیم می ‌داد: بعد از بیرون راندن تاجران از صحن معبد، عیسی با قوت به کارش یعنی تعلیم عمومی و شفا ادامه داد (متی ۲۱: ۱۴). او از این جهت قادر به ادامه دادن بود که مردم می ‌خواستند تعالیم او را بشنوند (زیرا مردم همه شیفته سخنان او بودند).